دنبال کننده ها

۲ اسفند ۱۳۹۳

آدم داریم تا آدم .....

یکی از یکی پرسید : اسمت چیست ؟
گفت : رحمان ! خودت اسمت چیست ؟
گفت : عبد الرحمان
گفت : درست شد . قوم و خویش در آمدیم .  عبدش ول ؛ الرحمانش سر بسر !
این را گفتم تا یکی دو تا داستان برایتان بگویم بلکه حوصله تان سر نیاید .

در افغانستان ؛ یکی از بندگان به به گوی ببوی حضرت باریتعالی - از آن آدم های آسمان جل آس و پاسی که زمین فرش شان است و آسمان لحاف شان و از زور بی کفنی زنده اند - دختر هفت ساله خود را بعنوان خمس  به ملای هفتاد و چند ساله روستایش بخشیده است و  گفته است دست ما دامن شما  روز قیامت !!
این آقای مستضعف الممالک  به خبر نگار بی بی سی گفته است : چون آهی در بساط نداشتم تا خمس امسالم را کار سازی کنم  دختر هفت ساله ام را به ملای ده داده ام تا در آن دنیا شفیع گناهانم بشود و مرا به  روضه رضوان برساند .
ناصر خسرو حق داشته است که میگفت :
ز دانا مویی ارزد بر جهانی
نیرزد صد سر نادان به نانی

در امریکا اما ؛ یک خانم هشتاد و چند ساله امریکایی بنام  " روث " یک میلیون دلار از دارایی خود را به یک مجله ادبی در شیکاگو بخشیده است تا این مجله که در آستانه تعطیلی بود  از انتشار باز نماند .
سر دبیر مجله میگوید : خانم روث در یکی دو سال گذشته تعدادی از شعر ها و سروده های خود را برای ما فرستاده بود که هیچکدام شان در مجله ما چاپ نشدند

در ایران اما ؛ پدر همسرم - جناب آقای حاج علی اصغر خان - تمامی ملک و املاک و خانه و زندگی و پول و طلا و جواهراتی را که طی هفتاد سال عمرش فراهم کرده بود یک قلم به آقای حسین بن علی علیه السلام  بخشید تا در آن دنیا شفیع گناهانش بشود و یکی از غرفه های چهار نبش بهشت را با حور و غلمان برایش فراهم کند .
جالب اینجاست که بیچاره پدر همسر من در تمامی عمرش غیر از نماز و روزه و ذکر و زیارت و اشک ریزی برای شهیدان کربلا  هیچ گناه دیگری مرتکب نشده بود !
مولانا حق دارد که میگوید :
آب از سر تیره است ای خیره خشم
پیش تر بنگر ؛ یکی بگشای چشم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر