آقا ! این آقای شاهنشاه آریامهرمان هم - که الهی نور به قبرش ببارد - دست کمی از آقای عظما و احمدی نژاد و شرکاء نداشته ها ! میفرمایید نه ؟ پس بخوانید :
......کمی پس از تاجگذاری پدرم ؛ دچار بیماری حصبه شدم و چند هفته با مرگ دست به گریبان بودم . در یکی از شب های بحرانی کسالتم ؛ مولای متقیان علی علیه السلام را به خواب دیدم در حالیکه شمشیر معروف خود ذوالفقار را در دامن داشت و در کنار من نشسته و در دست مبارکش جامی بود و بمن امر فرمود که مایعی که در جام بود بنوشم . من نیز اطاعت کردم و فردای آن روز تبم قطع شد و حالم بسرعت رو به بهبودی رفت ....
-----
.....در دوران کودکی تقریبا هر تابستان همراه خانواده خود به امامزاده داود میرفتیم .برای رسیدن به آن محل ناچار بودیم که راه پر پیچ و خم و سراشیب را پیاده یا با اسب طی کنیم . در یکی از این سفر ها که من جلوی زین اسب یکی از خویشاوندان خود که سمت افسری داشت نشسته بودم . ناگهان پای اسب لغزید و هر دو از اسب به زیر افتادیم . من که سبک تر بودم با سر بشدت روی سنگ سخت و نا همواری پرت شدم و از حال رفتم .هنگامیکه بخود آمدم همراهان من از اینکه هیچگونه صدمه ای ندیده بودم فوق العاده تعجب میکردند . ناچار برای آنها فاش کردم که در حین فرو افتادن از اسب ؛ حضرت ابوالفضل علیه السلام فرزند برومند علی علیه السلام ظاهر شد و مرا در هنگام سقوط گرفت و از مصدوم شدن مصون داشت !!
سومین واقعه ای که توجه مرا به عالم معنی بیش از پیش جلب نمود روزی روی داد که با مربی خود در حوالی کاخ سلطنتی سعد آباد قدم میزدم . در آن هنگام ناگهان مردی را با چهره ملکوتی دیدم که بر گرد عارضش هاله ای از نور - مانند صورتی که نقاشان غرب از عیسی بن مریم میسازند - نمایان بود . در آن حین بمن الهام شد که با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم روبرو هستم . مواجهه من با امام آخر زمان چند لحظه بیشتر بطول نینجامید که آن حضرت از نظر ناپدید شد !!!
( از یاد داشت های شاهنشاه آریامهر در کتاب ماموریت برای وطنم )
منبع : نگاهی به شاه - عباس میلانی - صفحه 39