دنبال کننده ها

۲۱ بهمن ۱۳۸۸

از مثلث بیق ....تا پنج تن آل عبا ....!!

یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصه ؛ در این زمانه پر نیرنگ
یک کشته بنام ؛ به که صد زنده به ننگ


سی سال پیش ؛ ما اسم سه تا از نزدیک ترین سورناچی های پاچه ورمال دور و بر خمینی ( بنی صدر ؛ یزدی ؛ قطب زاده ) را گذاشته بودیم مثلث بیق !!!!
این سه تا ؛ پس از اینکه یک عالمه پیزر لای پالان خمینی چپاندند و از آن آخوندک آدمخوار " اما م امت " ساختند ؛ اصلی ترین و عمده ترین مهر ه هایی بودند که جنبش آزادیخواهانه مردم ما را به یک " انقلاب اسلامی " تبدیل کردند .

حالا بعد از سی سال ؛ دوباره عده ای سورناچی سابق ؛ که پای علم و کتل امام شان سینه میزدند و پستان به تنور داغ می چسباندند ؛ شده اند گربه عابد و مسلمانا !!و انگاری که کمان رستم را شکسته یا سر اشپختر را آورده اند ؛ دارند برای ما قبایی میدوزند که هیچکدام شان جیب ندارد .
ما اسم این آقایان را هم گذاشته ایم پنج تن آل عبا !!

سی سال از آن فاجعه هولناک گذشته است و حالا یکی از اضلاع آن مثلث منحوس - آقای دوختور ابراهیم یزدی - که در این مدت نشان داده است که دیوار را چنان می اندازد که گرد بلند نشود و بز امام رضا را هم تا غروب نمی چراند ؛ در زندان آقایان است و چون تاب داغ و درفش های برادران را ندارد کارش گویا به بیمارستان و خانه های امن کشیده است .

این آقای دکتر یزدی که حالا برای مان آزادیخواه و میهن پرست و مردم دوست شده است همان کسی است که برای نخستین بار بنیاد بیدادگاههای انقلابی را پی ریزی کرد و کسانی چون سپهبد رحیمی ؛ سپهبد ناجی ؛ سر لشکر بید آبادی ؛ سپهبد مقدم ؛ و بسیاری دیگر از افسران شریف ایرانی را به جوخه های مرگ سپرد .

ضلع دوم این مثلث نکبت - آقای ابوالحسن بنی صدر - توانست با کمک مجاهدین از زیر تیغ جلاد جمارانی بگریزد و حالا سالهاست در پاریس ؛ برای مان با زبانی که آمیزه ای است از عربی و ترکی جغتایی و تاجیکی !! تحلیل و تفسیر سیاسی می نویسد و در آرزوی یک حکومت عدل اسلامی شب ها بخواب میرود و خواب های خوش می بیند .

آقای قطب زاده هم که خودش را فرزند معنوی امام امت میدانست چند سالی پس از پیروزی انقلاب ؛ به فرمان همان امام ؛ توسط برادران اسلامی چنان قیمه قیمه شد که هر خاشاک او افتاد جایی ....

ما هم که سربازان پیاده آن فاجعه هولناک بودیم ؛ اجساد مان ؛ چون روزنامه ای مچاله ؛ در کوچه های پرت جهان ؛ می پوسند .

هر چند میگویند آنرا چه زنی که روز گارش زده است ؟ اما محض عبرت تاریخی باید بگویم که همین آقای قطب زاده - یا بقول بچه های آنروز آقای طومار زاده - هنوز یک کهنه نفتی روی انبرش ندیده بود که داشت دنیا را به آتش میکشید و نمیدانست که : این سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را ....

همه آنهایی که سن و سالی ازشان گذشته و روز های پر تب و تاب انقلاب را به یاد دارند میدانند این فرزند معنوی امام همان آقا زاده ای است که به زنان و دختران و خواهران مان که در برابر شعار " یا روسری یا توسری " بپا خاسته بودند لقب پر افتخار " روسپی " و " زنان ولگرد خیابانی " را داد و همه آنها که حافظه شان هنوز زیر غبار فراموشی نمرده است بیاد میآورند زهرا خانم معروف و چماقداران دور و برش را که از همین آقای قطب زاده پول و چماق و فرمان میگرفتند و هر صدای اعتراضی را در گلو خفه میکردند و بلایی سرمان میآوردند که هیچ دباغی سر پوست نیاورده .

آری ! مولانا حق داشت که میگفت :
این جهان کوه است و فعل ما ندا
باز گردد این نداها را صدا .....

اگر چه تب قدرت آقای قطب زاده به پفی در گرفت و به تفی خاموش شد ؛ اما این حقیقت را بما نشان داد که قدیمی ها حق داشتند که همواره میگفتند :
گر چاه کند که من در آن چاه افتم
آن چاه کننده را همان چاه بس است .

در باره این پنج تن آل عبا هم باید بگویم که من آشنایی چندانی با آنها ندارم . فقط این را میدانم که آقای مخملباف که حالا خودشان را یکی از رهبران جنبش سبز در خارج از کشور میدانند و مدام اطلاعیه و بیانیه صادر میفرمایند و برای مان اتاق فکر و اتاق فرمان راه انداخته اند همان چماقداری است که غلامحسین ساعدی نویسنده بزرگ ایرانی را به آوارگی و دقمرگی و خود کشی کشاند .

در آن روز هایی که آقای مخملباف و همپالگی های شان کیا بیایی داشتند و شبانه روز دنبال روشنفکران و نویسندگان مخالف خمینی میگشتند تا آنها را جلوی کوره خورشید کباب کنند ؛ یک روز برای شکار غلامحسین ساعدی به خانه اش رفته بودند و حتی کیسه های زغال خانه اش را هم وارسی کرده بودند که مبادا ساعدی در آنها پنهان شده باشد . و بعد ها ساعدی در پاریس با زهر خند میگفت : آخر من با این شکم گنده ام چطوری می توانستم توی کیسه زغال پنهان بشوم !!

آقای عطا الله خان مهاجرانی هم اگر چه از ترس داغ و درفش های برادران سابق ! به خارج از کشور گریخته است اما هنوز در نوشته هایش چنان امام امام میکند که انگاری کون آسمان سوراخ شده است و فرشته ای بنام امام خمینی از آن سوراخ به زمین نزول اجلال فرموده و نه تنها ایران بلکه عالم بشریت را با قدوم مبارک خود غرق در نعمت و عدالت و سعادت کرده است .
هر چند بقول خاقانی شروانی: هر گز از کاشانه کرکس همایی بر نخاست ؛ اما مجبورم این شعر حکیم سنایی را تکرار کنم که :
هر که را چشم عقل کور بود
نبود آدمی ؛ ستور بود .....

۱۷ بهمن ۱۳۸۸

آقای دختور باد هوا .....!!!!



**رفیق مان جعفر آقا ؛ دکتر شده است !
نه اینکه خیال کنید دکتر چشم ؛ گوش ؛ حلق و بینی ؛ معده ؛ لوزالمعده ؛ یا مغز و اعصاب . نه !
رفیق مان شده است دکتر باد هوا !!

لابد می پرسید دکتر باد هوا دیگر چه صیغه ای است ؟ یه کمی دندان روی جگر بگذارید تا خدمت تان عرض کنم .


یادش بخیر . ما توی دوره دانشگاه مان یک استادی داشتیم بنام استاد دکتر محمد جعفر محجوب . مرد وارسته خوش سخن رند دنیا دیده ای بود . در باره سخندانی و سواد و دانش و مردمداری اش هر چه بگویم کم گفته ام . از آنها بود که شاید صد ها سال طول بکشد تا کسی بتواند جای او را بگیرد . بقول معروف : کس لذت این باده چه داند که نخورده ست ..

یک شب در سانفرانسیسکو یک مجلس مهمانی بود . استاد محجوب هم آمده بود . ما هم رفته بودیم بلکه از محضر آن بزرگوار کسب فیض بکنیم . گوشه ای توی باغ ایستاده بودیم و گل میگفتیم و گل می شنفتیم که خانمی خودش را به جمع ما رساند و پس از چاق سلامتی های متداوله رو به استاد کرد و گفت : ببخشید ! شما در چه رشته ای دکتر هستید ؟
استاد محجوب هم خنده ای کرد و گفت : در رشته خوش سخنی ...

حالا چند سالی است که استاد محجوب عزیزمان زیر خاک خفته است و جایش در میان ما شاگردانش خالی است . ولی در عوض رفیق مان جعفر آقا ؛ عینهو پشکل ؛ خودش را قاطی مویز کرده است و شده است دکتر !! هر چند بقول قدیمی ها سگ اگر چاق هم بشود قورمه اش نمی کنند .

رفیق مان جعفر آقا ؛ سواد درست حسابی ندارد . یعنی فی الواقع چیزی بارش نیست . گهگاه چهار صفحه از این کتاب و چهار صفحه ای هم از آن کتاب را رونویسی میکند و یک مشت پرت و پلا هم از انبان ابو هریره اش در میآورد و میدهد اینجا و آنجا بنام خودش چاپش میکنند . اسم خودش را هم گذاشته است دختور فلان !!

قدیم ندیم ها ؛ آنکه میخواست لیسانسی ؛ فوق لیسانسی ؛ دکترایی ؛ چیزی بگیرد ؛ اولا باید یک عالمه دود چراغ بخورد و کل جوانی اش را هدر بدهد .
دوم اینکه گذشتن از هفت خوان دانشگاهها دست کمی از هفت خوان رستم نداشت ( بخصوص برای دوره دکترایش ) .
سوم اینکه مثل امروز نبود که هر ماچه الاغی تنها به صرف اینکه یکی دو بار گذرش از حاشیه دانشگاه آکسفورد و سوربن و برکلی و هاروارد و همین دانشگاه تهران خودمان افتاده است خودش را " آقای دختور ! " بداند و پای هر جفنگ و پرت و پلایی که می نویسد امضای دکتر فلان بن فلان را بگذارد .

آنوقت ها حساب و کتابی در کار بود و مثل امروز نبود که بشود پای کامپیوتر نشست و با سلفیدن یک اسکناس صد دلاری ؛نه بیل زد و نه پایه ؛ یک شبه ؛ از فلان " دانشگاه نیست در جهان " مدرک دکترای قلابی گرفت و بعدش هم باد توی غبغب انداخت و گفت : این منم طاووس علیین شده !!

حالا دیگر دوره زمانه عوض شده .وقتی وزیر کشور مملکت گل و بلبل دکترای تقلبی زیر بغلش میگیرد . وقتی وزیر علوم و آموزش عالی مملکت مان متهم به دزدیدن تحقیقات و پژوهش های علمی دیگران است . وقتی هر پا رو دم ساییده پشکل جمع کنی ؛ با یکی از همین مدارک قلابی وزیر و وکیل و نمیدانم استاندار و دالاندار میشود ؛دیگر از جعفر آقای ما چه انتظاری دارید که خودش را در این بلبشو بازار " آقای دختور " نداند و پای پرت و پلا هایش دکتر فلان بن فلان امضا نگذارد ؟؟!!
بهمین خاطر است که ما اسم جعفر آقای خودمان را گذاشته ایم آقای دختور باد هوا !!

این را هم بگویم و بروم پی کارم :
به لره گفتند : زرد آلو بخور رنگ ات سرخ و سفید بشود .
گفت : زرد آلو با رنگ خودش چه کرده است که با ما بکند ؟؟
حالا حکایت دختور جعفر آقای ماست !

۱۵ بهمن ۱۳۸۸

۲۰۱۰

آگهی مجلس ترحیم جمهوری اسلامی - ۲۲ بهمن ۱۳۸۸

با نهایت شادی و سرور درگذشت به هنگام مرحوم جهنم مکان دوزخ آشیان«جمهوری اسلامی» فرزند ۳۱ ساله امام راحل را که در عنفوان جوانی و با پیکری نیمه جان ریق رحمت را سرکشید به آگاهی عموم هم میهنان می رساند. مجلس ترحیم نامبرده به صرف کیک ، ساندیس و ۸۰ هزار تومان چک درگردش!( لطفا تقاضای وجه نقد نفرمایید!) روز پنجشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۸ در میدان آزادی تهران برگزار می شود. حضور شما باعث تسلی خاطر بازماندگان آن مرحوم خواهد بود. خانواده های عزادار و داغدیده: خامنه ای- رفسنجانی- جنتی ( دایناسور ولایت) - احمد خاتمی ( خوک ولایت) -سرلشگر فیروز آبادی ( گوریل ولایت) -الاحقر علی اکبر ولایتی(وافور ولایت) - برادران لاریجانی (سه کله پوک ولایت)- احمدی نٰژاد(ننگ ولایت)- حداد عادل ( دستمال ابریشمی ولایت) -صادق محصولی(راکفلر ولایت)-رحیم مشایی (مستر بین ولایت) و کلیه پاچه خواران و ساختارنشکن های ولی فقیه سابق !
کلیه هزینه های مربوط به مراسم شب هفتم و چله به دلار آمریکا تبدیل شده و دودستی به حماس و حزب الله تقدیم خواهد شد تا هر شب جمعه فاتحه ای برای این عزیز ازدست رفته ادا نمایند.

نقل از وبلاگ ذره بین

۱۰ بهمن ۱۳۸۸

چگونه میتوان با خیار جالیز مردم دوست گرفت ..!!!

* آقای موریس ؛ که نه در زمین بختی و نه در آسمان تختی داشت و از حصیر بودن و ممد نصیر بودن جانش به لبش رسیده بود و دیگر نمی خواست بنده به به گوی حضرت باریتعالی باشد ؛ تصمیم گرفت با خیار جالیز مردم برای آقا زاده اش دوست بگیرد و حلوایی برایش بپزد که تا قیام قیامت دعا گوی ابوی باشد . این بود که یک روز به آقا زاده اش گفت :
- میدونی یعقوب ؟ میخوام برات زن بگیرم !!
پسرش در آمد که : زن ؟؟ برای من ؟؟ زنم را خودم انتخاب میکنم نه جنابعالی !!

پدر گفت : ولی میدونی چیه ؟ زنی رو که من برات انتخاب کردم دختر آقای بیل گیتس میلیاردر معروفه !!
یعقوب سری به علامت تعجب تکان داد و گفت : اوه ....در این صورت موافقم .

روز بعدش ؛ آقای موریس کفش و کلاه کرد و رفت به زیارت آقای بیل گیتس .
آقای بیل گیتس پرسید : چه خدمتی میتونم براتون انجام بدم ؟؟
آقای موریس سینه ای صاف کرد و گفت : برای دختر تون یه شوهر خیلی خوب گیر آوردم !!
آقای بیل گیتس در آمد که : شوهر ؟؟ برای دختر من ؟؟ دختر من هنوز خیلی جوونه ؛ شوهرو میخواد چیکار ؟؟
آقای موریس با اطمینان خاطر گفت : میدونی چیه ؟ این آقا دومادی رو که من پیدا کردم معاون بانک جهانیه !!
آقای بیل گیتس لبخندی زد و گفت : اوه .... در اینصورت موافقم ..!!

آقای موریس دو سه روز بعدش دو باره شال و کلاه کرد و عطر و پودری به خودش مالید و رفت دیدن رییس کل بانک جهانی .
آقای رییس کل بانک جهانی به آقای موریس گفت : خدمتی از من ساخته است ؟؟
آقای موریس گفت : راستش ؛ اومدم خدمت تون تا بهتون بگم یه معاون خیلی حسابی براتون پیدا کرده ام ! یه تکه جواهره والله !!
آقای رییس بانک جهانی لبخندی زد و توی دلش گفت : آقا رو باش !! بعدش رو کرد به آقای موریس و گفت : معاون ؟؟ من ده تا معاون دارم ؛ معاون جدیدو میخوام چیکار ؟؟
آقای موریس گفت : آخه میدونین ؟ این معاون جدید ؛ دوماد آقای بیل گیتس میلیاردر معروفه !!
رییس بانک جهانی توی صندلی اش جا بجا شد و گفت : اوه...در اینصورت موافقم !!

نتیجه اخلاقی : بعضی ها میدونن چطوری با خیار جالیز مردم دوست بگیرند ....

۳ بهمن ۱۳۸۸

رشوه بدهید تا رستگار شوید ......!!

رشوه بدهید تا رستگار شوید ...!!


داشتم مجله تایم را ورق میزدم .آمار و ارقامی دیدم که کله ام سوت کشید . به این ارقام نگاه کنید :

** سازمان ملل میگوید : مردم افغانستان در سال 2009 مبلغی معادل دو و نیم میلیارد دلار به سیاستمداران ؛ قاضی ها ؛ و پلیس آن کشور رشوه داده اند . دو و نیم میلیارد دلار !!
کاشکی سازمان ملل آماری هم منتشر میکرد که ببینیم مردم فلکزده ایران در این یکسال چند میلیارد دلار به حاکمان شرع ؛ آقا زاده ها ؛ سرداران اسلام ؛ آژان دلهره ها ؛ و آیات عظام رشوه داده اند .

________

** چهل و هفت در صد از مسلمانان امریکایی میگویند که آنها اول مسلمان هستند بعد امریکایی . بیست و دو در صد هم میگویند آنها نخست امریکایی اند بعد مسلمان .

- راستی ؛ چند درصد مردم ایران ؛ نخست ایرانی اند بعد مسلمان ؟؟

-----------

یک مرکز مطالعاتی وابسته به شرکت بیمه kaiser اعلام کرده است که در امریکا ؛ کودکان و نوجوانان این کشور روزانه هفت ساعت و نیم یا به تماشای تلویزیون و شنیدن موسیقی مشغول اند و یا اینکه با کامپیوتر ؛ تلفن همراه ؛ و بازی های کامپیوتری خود را سرگرم میکنند .

حالا این آقا زادگان امریکایی کی درس می خوانند حضرت باریتعالی میداند .

----------

جمهوری خلق چین در سال 2009 معادل یک تریلیون و دویست میلیارد دلار از تولیدات خود را به سرتاسر جهان صادر کرده است .( این را میگویند کشور کمونیستی سرمایه داری !!)

خدا بسر شاهد است از این یک تریلیون و دویست میلیارد دلار صادرات چینی ؛ حتی یکی شان هم به لعنت سگ نمی ارزد . حالا چرا مردم دنیا این بنجل های بند تنبانی را میخرند خداوند عالم میداند .

---------

آقای warren Beatty هنر پیشه خوش بر و روی امریکایی در طول زندگی خود با دوازده هزار و هفتصد و هفتاد و پنج علیا مخدره زیبا رو به رختخواب رفته است .( مگر این آقای محترم کار دیگری غیر از این کارهای بی ناموسی نداشته ؟؟)
مجله تایم میگوید این آمار را از کتابی گرفته است که بتازگی در باره زندگی آقای وارن بتی منتشر شده است .

- خدا یک جو شانس بدهد ! این آقای وارن بتی همه این بی ناموسی ها را زمانی کرده است که هنوز آن اکسیر معجزه آسا - یعنی وایاگرا -کشف نشده بود ! لابد ایشان آن پند شیخ یک لاقبای سخندان شیرازی را آویزه گوش داشته اند که :
مردیت بیازمای وانگه زن کن !

----------

در اسراییل یک مرد مردستان بنام آقای Goel Ratzon توسط پلیس دستگیر و راهی هلفدونی شده است .
جرم آقا ؟؟
جرم آقای Ratzon این است که هفده همسر و 89 فرزند دارد !
ایشان به خبرنگاران گفته است : من یک مرد کامل هستم ! من همه آن صفاتی را دارا هستم که خانم ها طالب آن اند !
معجزه وایاگرا را می بینید ؟؟

--------
در فرانسه قرار است قانونی وضع شود تا زینب کماندو های مسلمان نتوانند با لباس هایی که از نوک سر تا انگشتان پای شان را پوشانده است در انظار عمومی ظاهر بشوند .
یکی از این رقیه خاتون های مقیم فرانسه که بقدرتی خدا قیافه اش عینهو کدوی جعفر آباد را میماند گفته است که : مثل این است که بما بگویند لخت مادر زاد به خیابان بیایید !

یکی نیست به این بی بی زبیده بگوید : همشیره ! تو اگر لخت مادر زاد بیرون بیایی نه تنها کسی محل سگ بهت نمیگذارد بلکه ممکن است خلایق زهره ترک هم بشوند .

_______

برای خواندن اصل خبر ها به آخرین شماره مجله تایم مراجعه بفرمایید .TIME-VOL 175-NO 4

۲ بهمن ۱۳۸۸

بعضی ها اینجوری معامله میکنند ....


Morris (the father) says to his son:

"I want you to marry a girl of my choice".

The son says: "I will choose my own bride".

Morris says: "But the girl is Bill Gates' daughter".

The son answers: "Well, in that case, yes ok".

Morris then approaches Bill Gates and says:

"I have a husband for your daughter".

Bill Gates answers: "But my daughter is too young to get married"!

Morris says: "But this young man is a vice-president of the World Bank".

Bill Gates answers: "Ah, in that case, yes ok".

Finally Morris goes to see the president of the World Bank.

Morris says: "I have a young man to be recommended as a vice-president".

The president answers: "But I already have more vice-presidents than I
need".

Morris says: "But this young man is Bill Gates' son-in-law".

The President answers: "Ah, in that case, yes ok".



۱ بهمن ۱۳۸۸

افشای وصیت‌نامه اشتراكی اساتید!

»گافنیوز«

اتحادیه اساتید دانشگاه های ایران خبر از تهیه و تنظیم پیش‌نویس وصیت‌نامه مشترك میان تمامی اساتید عضو این اتحادیه داد.

سخنگوی اتحادیه اساتید دانشگاه های ایران به خبرنگار ما اعلام كرد در پی تصاحب استاد شهید علی‌محمدی پس از درگذشت وی توسط مخالفان آن مرحوم، این اتحادیه پیش نویس وصیت‌نامه مشتركی را آماده كرده است.

دكتر مسعود علی‌محمدی یكی از اساتید برجسته فیزیك دانشگاهی ایران و حامی میرحسین موسوی بود كه پس از به شهادت رسیدن توسط بمب، از سوی دولت و رسانه‌های حكومتی به عنوان یكی از حامیان دولت به سرقت رفت.

به گفته سخنگوی این اتحادیه پس از این اقدام كه با خشونت نیز همراه بود و از شدت تابلو بودن منجر به آن شد كه برای نخستین بار در طول تاریخ بشریت انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی یك دانشكده بر علیه مرده‌دزدی و اهانت به شركت‌كنندگان در مراسم بیانیه مشترك صادر كنند؛ آن دسته از اساتید دانشگاه‌های ایران كه به طرفداری از دولت و شخص احمدی‌نژاد به هیچ وجه افتخار نمی‌كنند، مصمم شدند تا با تنظیم وصیت‌نامه‌های مشترك از دزدیده شدن و مصادره شدن خودشان پس از مرگ جلوگیری كنند.

بنابراین گزارش، وصیت‌نامه های مذكور تك برگی بوده و فقط چند جای خالی برای تعیین مشخصات دارند كه پیش نویس آنها به شرح زیر است و پس از تایید توسط هیات امنای اتحادیه اساتید مذكور (اگر تا آن موقع شربت شهادت را در حلقومشان خالی نكنند) به طور رسمی منتشر خواهدشد و در دسترس عموم قرار خواهند گرفت:

به نام خدا

وصیت‌نامه

بدین‌وسیله اینجانب ............... استاد رشته فیزیك/شیمی/زیست شناسی/.../........... در دانشكده علوم/ فنی/ اقتصاد/.../............. كه در تاریخ ............ با انفجار بمب/شلیك گلوله/ سقوط داربست/ خفت شدن طناب دار/ شیرجه در اسید سولفوریك/.../................. شربت شیرین شهادت را نوشیدم اعلام می دارم كه:

1- اینجانب به هیچ وجه دانشمند هسته‌ای نبوده و نیستم.
2- بنده به تمام مقدسات قسم می‌خورم كه طرفدار آقای احمدی‌نژاد نبودم.
3- اینجانب خبرگزاری‌های دولتی و بخصوص كفاربوس (كیهان.فارس.ایرنا.رجانیوز.بیست و سی) را به تمام مقدسات قسم می‌دهم كه از بنده "دانشمند متعهد" نسازند چون اگر آنها بگویند ماست سفید است، برخی از مردم مطمئن می شوند ماست سیاه است.
4- من هیچ نسبتی با آقای جواد لاریجانی، آقای حداد عادل، آقای دانشجو و امثال اینها ندارم و خواهش می‌كنم برای شركت در تشییع جناره من به خودشان و سایرین زحمت ندهند.
5- این حقیر به تمام برادران نظامی و انتظامی اعم از لباس شخصی و لباس رسمی چه شوكر و گاز فلفل داشته باشند و چه نداشته باشند، التماس می‌كنم از شركت در تشییع جنازه اینجانب خودداری نموده و كار گریه انداختن مشایعت كنندگان را به مداحان و روضه‌خوانان بسپارند.

امیدوارم با درنظر گرفتن موارد فوق از لرزیدن پیكر اینجانب در تابوت و گور جلوگیری به عمل آید، البته اگر چیزی از پیكر اینجانب باقی مانده باشد.


امضا و اثر بیست انگشت دست و پای صاحب وصیت‌نامه
امضای شاهد اول امضای شاهد دوم