دنبال کننده ها

۹ بهمن ۱۴۰۲

بیچاره بابا بزرگ

رشته ای بر گردنم افکنده دوست.
می‌کشد هر جا که خاطر خواه اوست
داشتم آلبوم عکس هایم را نگاه میکردم. این عکس را دیدم .
آنوقت ها که این نوا جونی پدر سوخته چهار پنج سالش بود یک روز رفته بود گردن بند مامان بزرگش را آورده بود انداخته بود گردن من و چپ و راست عکس گرفته و قاه قاه خندیده بود . بعدش هم رفته بود لاک ناخن آورده بود تا ناخن هایم را لاک بزند که با خواهش و منت و یک عالمه قربان صدقه رفتنش بالاخره رضایت داد از خیر لاک کردن ناخن هایم بگذرد.
حالا هم این خانم خوشگله گیسوان بلندش را به رخ ما میکشد .
پدر بزرگ شدن هم مکافاتی هست ها!
نقاشی از : پریچهر سهیلی -
See insights and ads
All reactions:
Susan Azadi, Bahman Azadi and 160 others

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر