رشته ای بر گردنم افکنده دوست.
میکشد هر جا که خاطر خواه اوست
آنوقت ها که این نوا جونی پدر سوخته چهار پنج سالش بود یک روز رفته بود گردن بند مامان بزرگش را آورده بود انداخته بود گردن من و چپ و راست عکس گرفته و قاه قاه خندیده بود . بعدش هم رفته بود لاک ناخن آورده بود تا ناخن هایم را لاک بزند که با خواهش و منت و یک عالمه قربان صدقه رفتنش بالاخره رضایت داد از خیر لاک کردن ناخن هایم بگذرد.
حالا هم این خانم خوشگله گیسوان بلندش را به رخ ما میکشد .
پدر بزرگ شدن هم مکافاتی هست ها!
نقاشی از : پریچهر سهیلی -
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر