ظهر که میشد با بروبچه های رادیو ریسه میشدیم میرفتیم راسته کلاه فروشان بازار تبریز. میرفتیم چلوکبابی حاجعلی.
چلوکبابی حاجعلی فقط دوساعت باز بود . از دوازده ظهر تا دو بعد ازظهر . بیشتر به یک قهوه خانه قدیمی شباهت داشت تا رستوران . بی هیچ زلم زیمبویی .
همیشه هم بیست سی نفر در صف انتظار ایستاده بودند .
میرفتیم می نشستیم چلوکباب برگ سفارش میدادیم. اینکه میگویم چلوکباب منظورم این است که در هیچ جای عالم چلوکبابی به خوشمزگی کباب برگ حاجعلی پیدا نمیشد .
موقع خوردن غذا یک آقایی با یک سینی میآمد بالای سرمان دوباره یک سیخ کباب و یکمشت برنج و یک تکه کره حیوانی میریخت توی بشقاب مان.
نمیدانم چلوکبابی حاجعلی در بازار تبریز هنوز پا برجاست یا اینکه جایش را به یکی از این دکه هایی داده است که غذاهای آدم خفه کن میفروشند
من البته آدم شکمویی نیستم اما آرزودارم اگر روزی روزگاری زنده ماندم و به میهنم برگشتم دوباره بروم تبریز گشتی در بازارش بزنم از آن چلوکباب های حاجعلی بخورموبه روح وروان حاجعلی درود بفرستم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر