شاه آمده بود تبریز . آمده بود تا صد ها آپارتمانی را که برای کارگران کارخانه تراکتور سازی تبریز ساخته بودند افتتاح کند . بگمانم سال ۱۳۵۱ بود . شاه در اوج قدرت بود . هیچکس هم به خیالش نمیرسید که آن دم و دستگاه با آنهمه ید و بیضا به توفانی که نه ، به بادی در هم بشکند و فرو بریزد .
یکی دو روز قبل از آمدن شاه ازخواب که پاشدیم دیدیم بلوار بین باغ گلستان و ایستگاه راه آهن را که چند کیلومتری میشد و مسیر تشریف فرمایی شاهانه بود اسفالت کرده و گل و درخت کاشته و چنان چسان فسانی به در و دیوارهایش کرده اند که بیا و تماشا کن . صدها درخت کاشته بودند . هزاران بوته گل به رنگها و شکل های گوناگون به آدمی چشمک میزد . خلاصه انکه چنان بلوار زیبایی ساخته بودند که به خیابان شانزه لیزه میگفت زکی !
شاه آمد و آپارتمان ها را افتتاح کرد و به تهران باز گشت . من خبرنگار رادیو بودم . فردا پس فردایش وقتی گذارم به همان بلوار افتاد نه از گلها خبری بود نه از آنهمه درخت . بگمانم گلها و درخت ها را کرایه کرده بودندتا نشان دهند چه مقامات دلسوز خدمتگذار فداکاری هستند . .بلوار همان بود که پیش از آمدن شاه بود . کثیف . تو سری خورده . مفلوک .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر