یک روز « در شیراز » مرا به باغ میرزا رضا دعوت کردند. و این شخص از نوکران مشیر الملک بوده و در اندک زمان از مال فقرا صاحب تمول زیادی شده
حاجی محمد حسن تاجر گفت : من تجارت دارم وتا چند پشت پدرانم در این کار بوده و زحمت کشیده اند . با همه اینها بقدر یک نایب الحکومه بوشهر ثروت ندارم . در ایران ، حکومت و ریاست است که گنج باد آورده است .هر قدر حکمران شقی تر و بیرحم تر است و مردم را بیشتر قتل و غارت میکند در نزد دولت محترم تر و معتبر تر است .
حاجی میرزا محمود گفت : خیر !از حکومت هم بهتر « ملایی » است .خطر حکومت را ندارد . هر چه میکند منع و مذمت ندارد . معزولی ندارد . از دخل خود به کسی نمیدهد . از همه راحت تر است و بهتر عیش میکند .صدر مجلس را میگیرد . دستش را می بوسند . او همه وقت عزیز و محترم و از هر تکلیف آزاد است . با همه ی اظهار ضعف و فقر ، بهترین اسلحه و مال را داراست . برنده ترین اسلحه یعنی تکفیر در دست اوست . مال تمام نشدنی دارد . اظهار فقر میکند و مال مردم را میگیرد .
آیا در این دنیا از این طایفه خوشبخت تر وجود دارد ؟
همه تصدیق کردند . محمد حسن گفت : این سخن ها محرمانه است . باید حرف حق را در ایران دفن کرد . ما هم باید این کلمات را دراین باغ دفن کنیم ......
شهر شیراز کوچه های تنگ و کثیف دارد و آن شهر که به وجود امثال خواجه حافظ و شیخ سعدی مشهور عالم شده ، شنیدنش از دیدنش بیشتر اهمیت دارد . باز هر چه هست در آنجا آثار کریمخان زند است از قبیل بازار وکیل ، سرای وکیل ، مسجد وکیل .
و اگر آثار او نبود شیراز هیچ نداشت ....
« از کتاب سفرنامه حاج سیاح »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر