دنبال کننده ها

۲۵ مرداد ۱۴۰۱

در صحرای کربلا

آقا ! ما در صحرای کربلا گیر کرده ایم!میفرمایید چطور ؟ حالا خدمت تان عرض میکنیم .
آقا ! روزی دو سه بار از اداره هواشناسی برای مان پیغام و پسغام میآید که جناب گیله مرد! بهوش باش که فردا و پس فردا توفانی سهمناک همراه با باد و باران از جبهه شمالی خواهد آمد و ممکن است سیلاب راه بیفتد !
ما میآییم بیرون می بینیم حتی یک تکه ابر توی آسمان نیست
فردا و ‌پس فردایش هر چه چشم براه میمانیم و هر چه به آسمان خیره میشویم و هر چه به دامان میکاییل و اسرافیل می آویزیم ندبه و ناله میکنیم می بینیم نه تنها یک قطره باران از آسمان نمیآید بلکه گرمای هوا از هشتاد درجه به صد و هشت درجه فارنهایت رسیده است. باغچه خانه مان هم که تا دیروز پریروز بهشت شداد را میمانست حالا شده است کویر لوت . لاجرم همراه نیما میخوانیم :
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا
به برم می شکند .
امروز نشسته بودیم از گرما عرق میریختیم دیدیم یک نامه شداد و غلاظ از شهرداری آمده است که ای آقای فلان بن فلان ! از این تاریخ تا زمستان آینده حق ندارید گل های باغچه تان را آب بدهید . حق ندارید ماشین تان را بشورید. سعی بفرمایید بیش از سه چهار دقیقه در حمام نمانید !
گفتیم :اینهم اندر عاشقی بالای غم های دگر . خوب است نمیگویند بجای آب پپسی کولا میل بفرمایید.
پشت بندش هم دیدیم یک فقره قبض زهره آب کن برای مان فرستاده و بابت دو ماه گذشته دویست و نود و هفت دلار و هفتاد و چهار سنت نقره داغ مان کرده اند . حالا این هفتاد و چهار سنت اش برای چیست خودمان هم سر در نیاوردیم !لابد بابت همان چهار قطره آبی است که برای دست نمازمان مصرف کرده بودیم !( حالا اخم های تان را تو هم نکنید که مگر گیله مرد نماز هم می خواند ؟معلوم میشود پس از اینهمه سال هنوز ما را نشناخته اید)
باری ! یادمان میآید آن زمان های قدیم که مملکت مان هنوز مملکت امام زمانی نشده بود ایام محرم توی محله مان سینه زنی و زنجیر زنی راه می افتاد و خلایق بابت تشنگی امام حسین و علی اصغر به سر و کله خودشان میکوبیدند و ندبه و زاری میکردند .ما هم میرفتیم توی صف سینه زنان و همراه چهار تا تخم جن بد تر از خودمان سینه میزدیم و می خواندیم : در کرب و بلا آب نبود پپسی کولا بود!
حالا ترس مان این است اگر فردا پس فردا دو قطره آب آشامیدنی گیرمان نیایدلابد باید برویم پپسی کولا نوش بفرماییم. آنوقت با قند خون مان چه کار کنیم ؟
آقا ! انگار همه این رییسان و خشت مالان و خروسان بی محل و خرمگس های معرکه ینگه دنیا دست بیکی کرده اند یا ما را از تشنگی هلاک کنند یا با بالا بردن قند خون مان ما را بفرستند بغل دست حضرت عباس تشنه لب !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر