یاد داشت های حسن رجب نژاد - کالیفرنیا
دنبال کننده ها
۱۰ آذر ۱۳۹۹
شعر
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟
حسین جنتی
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
!
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق
!
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
"
سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق
!
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است،
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
!
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست
!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
!
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من
"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
!!
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر در کدام برف نهان می کنی رفیق؟
!
حسین جنتی بسال ۱۳۵۹ در تهران زاده شده و اکنون در ورامین روزگار میگذراند .. دو مجموعه شعر دارد . .
نخستین مجموعه شعرش (ن) و دومین مجموعه اش ( ی) نام دارند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
کوفیان کفش مرا دزدیدند !
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
گويا فضا نوردان بر ماه ريده بودند ...!!!
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
لوطی پای نقاره
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر