دنبال کننده ها

۶ شهریور ۱۳۹۹

مسافرنامه - ۱۶-

مسافرنامه”16”
شنبه بیست و دوم آگست 2020
اینجا در شهر” تاکوما “ هستیم . کنار خلیج .صبح می خواستیم به دیدن موزه اتومبیل های امریکایی برویم . موزه ای که صدها اتومبیل ساخت امریکا را در یک ساختمان چهار طبقه در برابر دیدگان مردما ن گذاشته است. موزه ای که مروری است بر سیر تکاملی صنعت اتومبیل سازی در ینگه دنیا .
گفتند ساعات کار موزه از ده صبح تا پنج بعد از ظهر است
صبحانه ای خوردیم و راه افتادیم . رسیدیم آنجا دیدیم سوت و کور است. نه ماشینی ، نه هیاهویی ، نه حضور آدمیانی.
فهمیدیم موزه را بخاطر جلوگیری از اشاعه بیماری کرونا موقتا تعطیل کرده اند !
رفتیم از پشت پنجره ها نگاهی به ماشین ها انداختیم . به به ! چه ماشین های عجیب غریبی . حیف که نتوانستیم عکس شان را بگیریم .
دلخور راه افتادیم رفتیم کنار خلیج . همان جایی که میگویند Waterfront
هوا آفتابی بود و آسمان آبی . و سرتاسر کرانه خلیج پذیرای ماشین ها و آدمیان . و دریا آنچنان آرام که گویی به خوابی عمیق فرو رفته است. نه خیزش موجی ،نه خیزابی و نه فریاد خشماگین بادی.
ورستوران ها چنان شلوغ که به دشواری می‌شد جایی برای پارک اتومبیل یافت
رفتیم گشتی در شهر زدیم . و قدمی در پارک زیبایی که بر فراز تپه ای ساخته اند . و آنجا می‌شد سوار کشتی شد و به سیاحت خلیج رفت . و ما بسبب ملاحظات ایمنی از سوار شدن به کشتی سر باز زدیم و رفتیم سراغ یکی از پر آوازه ترین رستوران های آن سامان . رستورانی بر روی آب و شهرتی عالمگیر در باب غذاهای دریایی. نامشDuke’s Restaurant
رستوران را بر روی آب ساخته اند . رستورانی بزرگ و زیبا . غذایش عالی . سرویس اش بی همتا. قیمتش اما گران. خیلی گران . نود و شش دلار برای ناهار . پانزده دلار هم انعام !
آنجا بیاد بیچاره ناصر خسرو قبادیانی افتادم .اینکه چون در بیابان های حجاز نمی توانست شیر شتر و گوشت سوسمار بخورد از هر درختی دانه ای می چید و میخورد و شکر حضرت باریتعالی را بجا میآورد. ما البته چون میانه ای با آقای باریتعالی نداریم بجای شکر ایزد منان ! رو به اقیانوس کردیم و گفتیم : جاودانه بمان . و مهربان بمان !
باری. میخواستیم برویم آیداهو و وایومینگ. به دیدن یکی از شگفتی های طبیعتYellow Stone
گفتند: راه دراز است . هوا گرم است . و آنجا مقررات و ضابطه های شداد و غلاظی گذاشته اند تا از شیوع کرونا جلو گیرند.
گفتیم برگردیم اورگان و چند روزی در شهرکی ساحلی بیاساییم. راندیم و رسیدیم به آستوریا. شهری زیبا .شهری که سطح آب اقیانوس با سطح شهر برابر است . شهری که به « تریست » ایتالیا شباهت دارد .
هر چه گشتیم هتلی گیرمان نیامد. هتلی یافتیم به شبی چهارصد دلار !! به خودمان گفتیم ؛ اگر از نواده های اتول خان رشتی هم باشیم چنین هتلی با چنین بهای سنگینی به مزاج و مذاق ما سازگار نیست !
راندیم بسوی جنوب و رسیدیم Cannon Beach
گشتی در ساحل زدیم و غروب خورشید را همراه با صد ها نفر تماشا کردیم و رسیدیم به شهر لینکلن . شب را آنجا ماندیم و بقول قدما بیاسودیم.
Nasrin Sheykhani, Alma Herout and 80 others
5 Comments
1 Share
Like
Comment
Share

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر