دنبال کننده ها

۶ شهریور ۱۳۹۹

مسافرنامه-۵-

مسافرنامه«5»
چهارشنبه دوازدهم آگست2020
میخواستیم به تماشای شیران دریایی برویم . صبحانه ای خوردیم و از فلورنس بیرون آمدیم . رسیدیم بر فراز گردنه ای. نامشSea Lion Caves
دیدیم مردمان به صف ایستاده اند. نه یکی نه دوتا ، صدها .به صف ایستاده اند تا بلیطی بخرند و به تماشا بروند
ما هم رفتیم در صف انتظار. باد سردی میوزید . خودمان را پیچیدیم در لباس گرمی و به انتظار ایستادیم. چند دقیقه ای این پا و آن پا کردیم و دیدیم حال و حوصله در صف ماندن و لرزیدن را نداریم.
عطای تماشای شیران دریایی را به لقایش بخشیدیم و راه افتادیم .
راندیم در کرانه اقیانوس. غرق و غرقه و مست زیبایی ها و شگفتی های جنگل و اقیانوس .اینجا و آنجا مردمان در ساحل دریا بیتوته ای و به گشت و گذار و تماشا . ما هم گهگاه تاملی و درنگی و تماشایی.
جاده ها خلوت و تمیز و بسامان . همچون آیینه ای . گهگاه تابلویی و هشداری که ریختن آشغال در جاده ها 6250.00 دلار جریمه خواهدداشت .
از شهر نیوپورت گذشتیم و رسیدیم به شهرکی بنام Depo Bay. دیدیم خلایق ایستاده و به دریا مینگرند . ما هم ایستادیم . بر فراز بلندی باد گیری . اینجا مرکز هنر نمایی نهنگ های غول پیکر دریایی بود . نهنگان گهگاه سری از آب بیرون میآوردند و با آن جثه غول پیکرشان شیرجه ای میزدند و مردمان هم به شادی دست میزدند و شادی می‌کردند .
گشتی در شهر زدیم و نگاهی به بازارش انداختیم که اغلب شان عتیقه فروشی بود و بنجل های چینی. و شهرک بنظرم غبار آلود میآمد . و بوی دریا در تمام شهر پیچیده بود .
راه افتادیم و رسیدیم به شهرکی دیگر . نامش لینکلن سیتی. Lincoln City
رفتیم رستورانی و ناهاری خوردیم. ماهی تازه . آنگاه به تماشای محلی رفتیم نامش انگشت شست خدا God’s thumb .
تپه ای است و گذرگاهی . باید بیست سی دقیقه ای راه رفت و به آنجا رسید . و ندانستیم چرا انگشت خدایش مینامند.
ساعت از سه بعد از ظهر گذشته بود . نه انگشتی دیدیم نه خدایی . گویا خدا به مرخصی رفته بود .
آمدیم در شهر گشتی زدیم و دیداری از فروشگاههایش و راه افتادیم رفتیم به تماشای اقیانوس.
هتل مان روبروی اقیانوس است . هتلی نوساز و بسیار تمیز .
در ساحل اقیانوس چشمه های آب شیرین میجوشد و به دریا میریزد
خواستیم در ساحل قدمی بزنیم و هوایی تازه کنیم اما چنان باد سردی میآمد که گویی چله زمستان است
آمدیم به هتل مان و به تماشای تلویزیون نشستیم و فردا قرار است به پورتلند برسیم
روز و روزگار بر شما خوش
Nasrin Sheykhani, Sedi Safavi and 98 others
11 Comments
1 Share
Like
Comment
Share

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر