مسافرنامه
هشتم آگست 2020
*صبح که بیدار شدم این شعر سعدی ورد زبانم بود :
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار
همیشه بر سگ شهری جفا و سنگ آید
از آنکه چون سگ صیدی نمی رود به شکار
چو ماکیان به در خانه چند بینی جور
چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار
زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن
که ساکن است نه مانند آسمان دوار
دوباره راه افتاده ایم .این بار راهی اورگان و واشنگتن هستیم . بزرگراه شماره یک را گرفتیم و آمدیم Mendocino
رفتیم کنار اقیانوس. آسمان صاف و آبی . درجه حرارت هوا شصت و پنج درجه فارنهایت. خواستیم در کرانه اقیانوس قدمی بزنیم . سرد بود . سردمان شد . آمدیم تپیدیم توی ماشین مان وگشتی در حاشیه اقیانوس زدیم . رستوران ها بسته و هتل ها باز . هیچ هتلی اتاق خالی نداشت. مردمان پیچیده در لباس گرم در کرانه اقیانوس بالا و پایین میرفتند . راندیم بسوی شمال . حالا اینجا میان جنگل در اردوگاهی بیتوته کرده ایم. اردوگاهی با درختان هزار ساله و دو هزار ساله .
بزرگراه شماره یک این سویش جنگل است و کوه و آبشار و فرمانروایی طبیعت ، و آن سویش اقیانوس . با همه عظمت و جوش و خروش و موج های خروشانش.
و جاده شمار ه یک آنچنان پیچاپیچ که خاطره « هزار چم» چالوس را در ذهن و ضمیرم زنده میکند. گاه باید از میان تونلی گذشت . تونلی از درختان سر به آسمان سوده . و چنان آرامشی حکمفرماست که از زیبایی و وقار طبیعت مست میشوی.
شب را اینجا می خوابیم و فردا دوباره آهسته آهسته پیش میرویم. در شهرک های ساحلی توقفی و تاملی خواهیم داشت و بجای تماشای جهان به تماشای کوه و جنگل و اقیانوس میرویم
جای همه شما خالی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر