دنبال کننده ها

۲۰ اسفند ۱۳۹۷

مشت و لگد روشنفکرانه


آخی ! طفلکی اشکش در آمده بود !آنهم کجا ؟ در فرودگاه آمستردام . اشک ما را هم در آورد این آقا محسن ! آقا محسن نامجو را میگویم .
آقا محسن نامجو وقتی عکس نخست وزیر محبوب امام خمینی و منزل محترم شان ! را می بینند که در این هشت نه سال چقدر پیر و شکسته شده اند اشک شان از مشک شان جاری می‌شود و سه چهارتا مشت و لگد روشنفکرانه حواله شجریان و شهرام ناظری و اصغر فرهادی و « برخی اساتید سنتی که تمام بلیط های کنسرت شان را فروختند » و « فلان کارگردانی که به اسم جنبش سبز به جاه طلبی هایش رسید و آن یکی کارگردان که شلوغی کرد و توجه تمام سینما گران جهان را خرید » میفرمایند و آنگاه هوار روشنفکرانه شان بلند می‌شود که : آهای مردم ! این آقا بخاطر شما زندانی است
ما البته این آقا محسن را چندان نمی شناسیم . یکی دو تا از کلیپ هایشان را دیده ایم و از اینکه جیغ بنفش و عرعر های موزون هم آدمی را صاحب نام و نان میکند یک عالمه محظوظ و مبسوط! شده ایم ، اما به سبک و سیاق گیله مردانه خودمان احساسات بشر دوستانه آقای نامجو را می ستاییم و از اینکه جنبش سبز باعث شده است ایشان بتوانند گرین کارت شان را هم بگیرند از صمیم قلب خوشحالیم و در برابر دل نازکی های ایشان سر تعظیم فرود میآوریم ، ولی میخواستیم بپرسیم این هنر مند نامدار ! آیا هرگز نامی از نسرین ستوده و عبدالفتاح سلطانی و سپیده قلیان و نرگس محمدی و هزاران زن و مرد جوانی که در زندان های مخوف حکومت نکبتی اسلامی پرپر می‌شوند شنیده است ؟
آیا پدران و مادران داغداری را دیده است که در عنفوان جوانی پیر و پر پر شده اند ؟
آیا هرگز به یاس های سر بلندی که با داس کین امام شان در همان دوران طلایی! بخاک در افتاده اند اندیشیده است ؟
سعدی میفرماید :
زبان در دهان ای خردمند چیست ؟
کلید در گنج صاحب هنر
کاشکی این بظاهر هنرمندان و صاحب هنران پند سعدی را آویزه گوش می‌کردند و خفقان میگرفتند !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر