دنبال کننده ها

۲۵ اسفند ۱۳۹۷


شب شعر
دیشب رفتیم شب شعر . مسعود سپند هم آمده بود. خسته از بیماری .
راه که میرفت می لنگید . کمرش را هم خم می‌کرد .
گفتم : سپند جان ! استوار باش . سمند وار راه برو ! 
سینه اش را سپر کرد و با قامتی استوار ایستاد و برای مان شعر خواند . از خاطرات سفر تاجیکستانش هم گفت . از بیماری اش نیز .
ناصر صبوری هم بود . ترانه ای خواند که شعرش را سپند گفته بود و آهنگش را بهمن آزادی ساخته بود . فرشید آرامش هم قطعاتی با ویولن نواخت و آهنگی از مرضیه را اجرا کرد و ما همه با هم دم گرفتیم و ترانه مرضیه را همخوانی کردیم
چند نفری آمدند شعر خواندند و من هم چند دقیقه ای برای شان طنز خوانی کردم و آنگاه این شعر هادی خرسندی را که خطاب به سپند سروده بود برای شان خواندم :
به تو جان سپندا، ضعف و بیماری نمیآید
بغیر از مجلس آرائی، سپنداری نمیآید
رفیقان را مرنجان، دوستداران را مکن غمگین
که از تو بیوفائی، مردم آزاری نمیآید
بدان طبع لطیف و هیکل ورزیده میدانم
ز تو جز شاعری و وزنه برداری نمیآید!
بگیر این چاربیتی را و از بستر بیا بیرون
که از من هم پزشکی و پرستاری نمیاید
شب بسیار خوشی گذشت و شادی ما از آن بود که رفیق هزار ساله مان مسعود سپند از بستر بیماری برخاسته و میتواند همچنان بسراید و همچنان برای مان شعر بخواند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر