دنبال کننده ها

۱۱ آذر ۱۳۹۷

مالی


مالی .....
ما پیر شده ایم ، سگ مان - مالی - هم همراه مان پیر شده است
دو سه سال پیش هر وقت خانه دخترم میرفتم مالی از راه میرسید و دمی برای مان تکان میداد و ما هم ناز و نوازش اش میکردیم
وقتی میخواستیم ناهاری یا شامی بخوریم میآمد زیر میز ناهار خوری خودش را به پاهایم می چسبانید و من هم یواشکی - طوری که دخترم نفهمد - یک تکه گوشت میگذاشتم دهانش . دخترم اگر می فهمید به مالی غذا داده ام کلی دعوایم میکرد . میگفت نباید غذایش بدهم چون هم چاق میشود هم بیمار .
حالا مالی همراه ما پیر شده است . دیگر آن شادابی و نیروی گذشته را ندارد . تا مرا می بیند آهسته آهسته میآید سراغم . دمی تکان میدهد و می نشیند کنارم . دیگر رغبتی به خوردن گوشت ندارد . دیگر زیر میز ناهار خوری نمیآید .اگر تکه گوشتی بسویش بگیرم با بی میلی میگیرد و با آن ور میرود
ما پیر شدیم مالی هم ، دیشب آمد کنارم نشست و نیم ساعت سرش را گذاشت روی پاهایش و مرا نگاه میکرد . انگار با زبان بی زبانی میگفت می بینی آقای گیله مرد ؟ می بینی پیر شده ایم ؟ هم من هم شما ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر