دنبال کننده ها

۱۴ آذر ۱۳۹۷

ادوارد براون و ذبیح بهروز


ادوارد براون و ذبیح بهروز
ادوارد براون در یکی از سفر هایش به ایران به ذبیح بهروز بر خورد .شیفته هوشمندی و معلومات وسیع او در باره ادبیات فارسی شد و او را به معاونت خود در کمبریج خواند .
بهروز پذیرفت و به کمبریج رفت .آن دو در حین کار با هم نساختند . ادوارد براون اینجا و آنجا و همه جا ، در زمینه شعر و ادب فارسی اظهار لحیه میفرمود اما پاره ای از نظرات او از دیدگاه بهروز مشکوک یا نا صواب میآمد و گاه بین آنها برخوردهایی پیش میآمد . استاد هیچگاه زیر بار زیر دست خود نمیرفت .
در این میان « انجمن ایران » در لندن کهن ترین و معتبر ترین جمعیت انگلیسی فعال در امور ایران در آن زمان . به مناسبتی مهم از ادوارد براون برای ایراد سخنرانی دعوت بعمل آورد
براون شعر کلاسیک فارسی را برای سخنرانیِ اش بر گزید و از ذبیح بهروز خواست چند شاه غزل حافظ را گلچین کند که او برای جمع بخواند .
رگ شیطنت بهروز گل کرد . سه چهار غزل از سروده های خود را در اختیار او نهاد .
روز سخنرانی ، مقامات دولتی ، استادان مستشرق ، سفیر و کارمندان سفارت ایران گوش تا گوش در سالن نشسته بودند .
ادوارد براون داد سخن داد و بادی در گلو انداخت و سروده های « لسان الغیب » را با اهن و تلپ بفارسی خواند .
غزل ها به گوش ایرانی ها نا آشنا آمد . متعجب به یکدیگر نگریستند . بعضی پچ پچ کردند . و در پایان سخنرانی رندی بپا خاست و پرسید : استاد ! ممکن است بفرمایید غزل های حافظ را از کدام دیوان خواجه بر گزیده اید ؟
براون به تته پته افتاد و گفت فعلا حضور ذهن ندارد اما بیدرنگ دریافت چه روی داده است .
ذبیح بهروز بسرعت به ایران باز گردانده شد
نقل از کتاب : حدیث نفس - حسن کامشاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر