دنبال کننده ها

۱۴ آذر ۱۳۹۷

ما کجاییم؟


ما کجاییم ؟
مراسم تشییع و بزرگداشت آقای جورج بوش را از تلویزیون تماشا میکنم . همه روسای جمهوری پیشین و دوستان و دشمنان و رقیبان سیاسی آقای بوش هم حضور دارند . آقای حنابسته مو هم .
مراسم با نظم و دقت وصف ناپذیری در حال انجام است . یک بیک میآیند و ادای احترامی میکنند و سخنانی میگویند و می خندند و میخندانند . نه ضجه ای ، نه مویه ای . اشکی هم اگر هست اشک پنهان است
همانگونه که مراسم را دنبال میکنم گهگاه بغضم میگیرد . دلم میخواهد گریه کنم . البته نه برای بوش . که هر که و هر چه بود برای ملت و مملکت خویش سرفرازی آورد . و با سرفرازی مرد . به حال خودمان گریه ام میگیرد . بیاد حسنک وزیر می افتم که در پای دار سرفرازانه میگفت که سر انجام آدمی مرگ است . بیاد ابوالفضل بیهقی نیز که چگونه توانست قلم را چنان هنرمندانه بگریاند که صدای هق هق گریه اش را هنوز و اکنون از پس دیوارهای زمان می شنویم .
" و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند، بر مرکبی که هرگز ننشسته بود. و جلاّدش استوار ببست، و رسن ها فرود آورد. وآواز دادند که: " سنگ دهید!» هیچ کس دست به سنگ نمی کرد و همه زار زار می گریستند خاصّه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند. و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده."...
بیاد قائم مقام فراهانی می افتم که پارچه ای در دهانش چپاندند و خفه اش کردند .
بیاد امیر کبیر می افتم که در حمام فین کاشان رگ هایش را زدند.
بیاد مصدق می افتم که در تبعید احمد آباد دق کرد و تن از بار مشقت روزگار رهانید .
بیاد رضا شاه می افتم که آرزویی جز بهروزی مردمان و آبادانی ایران نداشت . با او چه کرده ایم ؟ با او چه میکنیم ؟ آیا آرامگاه ویران او سندی بر ناسپاسی ما نیست ؟
بیاد شاه می افتم . شاه قدر قدرتی که بدست ما به آوارگی و ذلت در غلتید . شاهی که هنوز هم دشنامش میدهیم .
ما چگونه ملتی هستیم ؟ چه بر سر رزم آرا و هژیر و منصور و فاطمی آوردیم ؟ بر نخست وزیران و روسای جمهور و خادمان این ملت و ملک چه رفته است ؟
آیا هرگز از خود پرسیده ایم مزار قائم مقام و امیر کبیر کجاست ؟
آیا آنچه که اکنون در این زمانه جهنمی و درد ، بر ما و بر میهن ما میگذرد بازتابی از ناسپاسی های ماست ؟
آه ... بگذار کمی قلم را بگریانم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر