رفتم هشتاد دلار دادم دوچرخه ام را سرویس کردند . لاستیک جلویش را عوض کردند . زنجیر ها و دنده هایش راروغنکاری کردند .ترمزش را تازه و نو نوار کردند .
سالها پیش سیصدچهارصد دلار داده بودم این دو چرخه را خریده بودم . اسمش هست اسکورپیون . دوچرخه کوهستانی هم میگویند .گذاشته بودمش توی گاراژ . هی امروز و فردا میکردم سوارش بشوم . این امروز و فردا کردن ها ده بیست سال طول کشید .
پریروزها گفتم بروم دوچرخه سواری . رفتم. ده دقیقه ای دو چرخه سواری کردم .
کلاه را بجای اینکه بر سرم بگذارم روی فرمان دو چرخه ام آویزان کرده بودم
یک عالمه هم زانو بند و زلم زیمبوداشتم که حال و حوصله پوشیدن شان را نداشتم.
اینجا دور و بر خانه مان همه اش کوه است و جنگل . سرازیری است و سر بالایی. چهار قدم که پا میزنی دلت چنان به تاپ تاپ می افتد انگار میخواهد از سینه ات بزند بیرون .
دل به دریا زدم و از یکی از همین سربالایی ها رفتم بالا . به نیمه راهش نرسیده بودم نفسم گرفت . افتادم . زانویم درد گرفت . همانجا نشستم . دور و بر خودم را نگاه کردم . نمیخواستم کسی بفهمد آقای گیله مرد پهلوان اینطوری زمین خورده است. دیدم از دور ماشینی میآید. خودم را کشیدم کنار . رفتم زیر سایه درختی نشستم . نمیخواستم یارو بفهمد آقای گیله مرد پهلوان زخم و زیلی شده است . دستی برایش تکان دادم . دستی برایم تکان داد .
نفسی تازه کردم و راه افتادم . خواستم بر گردم خانه . جاده سرازیری بود . رسیدم خانه . رفتم توی گاراژ . یواشکی طوری که زنم نفهمد زخم های زانویم را شستم . نمیخواستم زنم بفهمد آقای گیله مرد پهلوان زمین خورده و زخمی شده است .
حالا چهار روز است زانویم درد میکند. شب ها نمی توانم بخوابم .
آقای گیله مرد پهلوان ضربه فنی شده است .
آقا! پهلوانی هم بما نمی آید
پهلوان پنبه شده ایم آقا !