دنبال کننده ها

۲۶ مهر ۱۳۹۹

باج بگیر قهرمان


6
h
· Shared with Pباج بگیر قه
طیب حاج رضایی کسی است که به اتهام شرکت در بلوای پانزده خرداد توسط دادگاه نظامی دوران شاه به اعدام محکوم شدو رژیم نکبت اسلامی اینک از او یک شهید راه حق و اسلام ساخته‌است .
چهره واقعی او را اما می توان در کتاب « در کوچه و خیابان » که توسط دکتر عباس منظر پور نوشته شده است بخوبی باز شناخت.
او می نویسد : « طیب به معنای واقعی لوطی نبود . البته کم و بیش به دیگران کمک می‌کرد اما در باغی هم میگرفت .
میدان سبزی فروشان مکان خاصی در میدان امین السلطان پایین تر از مولوی بود .مغازه دارهای سطح شهر و اشخاص کم در آمد به آنجا میرفتند و سبزی مورد نیازشان را تامین می‌کردند .
طیب حاج رضایی دو سه تا از نوچه های گردن کلفت خودش را با یک میز در ورودی میدان سبزی فروش ها گذاشته بود و هر کس هنگام خروج به نسبت خریدی که کرده بود باید به نمایندگان طیب « در باغی » یا باج میداد . همه میدانستند و بناچار پرداخت می‌کردند .
من خودم شاهد بودم پیر زنی که اندازه یک قرآن سبزی خریده بود دهشاهی در باغی نداشت که به نوچه های طیب بدهد. سبزی او را از دستش گرفتند و داخل گل و لای پرت کردند و پیر زن را با تو سری از آنجا بیرون انداختند.
بعدا هم شنیدم همین نوچه ها برای دهشاهی با مشت بر سر پیر مردی زدند و او را کشتند ....»
چنین جرثومه پلیدی حالاشهید راه اسلام است و خیابانی و میدانی به نام اوست
Image may contain: 3 people, people standing and suit

۲۵ مهر ۱۳۹۹

دیوار خانه بزرگان

حاج آقا سادات تهرانی یکی از موفق ترین و مومن ترین کارآفرینان دوران شاه بود. هیچ تعلق سیاسی نداشت. اموالش را مصادره کردند. استار لایت را که از موفق ترین شرکت های ایران بود به هادی غفاری قاتل هویدا دادند وخانه اش را به ولایتی.
حالا خبرنگاری که رفته بود از دیوار خانه ولایتی عکس گرفته بود به شش ماه زندان محکوم شده و رفته است زندان!
بقول شاعر مفلس مغبون:
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
با خبر باش که سر می شکند دیوارش

ما نیز مردمی هستیم


یک قاضی عالیرتبه امریکایی بنام خانم Arny Coney Barrett که توسط آقای ترامپ برای عضویت مادام العمر در دادگاه عالی ایالات متحده نامزد شده است ، امروز در مجلس سنا نتوانست پنح اصل بسیار مهم نخستین اصل قانون اساسی این کشور را به یاد بیاورد .
ما برای آگاهی ایشان که حیات و ممات میلیونها شهروند امریکایی به کف با کفایت ایشان سپرده خواهد شد متمم اصل اول قانون اساسی امریکا را اینجا میگذاریم تا بگوییم ما نیز مردمی هستیم .
First Amendment
Congress shall make no law respecting an establishment of religion, or prohibiting the free exercise thereof; or abridging the freedom of speech, or of the press; or the right of the people peaceably to assemble, and to petition the Government for a redress of grievances.

۲۴ مهر ۱۳۹۹

آقای خفاش


این آقای رشید وطواط اهل شعر و شاعری بود .نویسنده و زبان شناس هم بود . در زمان خوارزمشاهیان زندگی می‌کرد . چون هیکل ریزه میزه ای داشت اسمش را گذاشته بودند وطواط . یعنی خفاش!
این آقای خفاش زبان تند و تیزی داشت . گهگاه امیران و وزیران و خواجگان را با هجوی و دشنامی مشتمال میداد. البته یک عالمه مدح نامه و خایه مال نامه هم برای امیران و وزیران و خواجگان سروده است. شعرهایش چنگی به دل نمیزند اما کتاب معروفی دارد در اسلوب شعر و شاعری . نامش حدایق السحر فی دقائق الشعر .
بگمانم نسخه بدل همان طلا در مس براهنی است .
این آقای خفاش دیوانی دارد با هشتهزار و پانصد و شصت و سه بیت که در زمان آقای طاغوت رحمه الله علیه! چاپ شده است.
این آقای وطواط گاهی که از هجو امیران و وزیران و وکیلان خسته می‌شد گریبان شاعران زمانه اش را میگرفت و مشتمال شان میداد .
این دو بیت یکی از همان مشتمال های اوست:
شاعران زمانه دور از تو
همه دزد و دغا و زن مزدند!
بیت و مضمون و وزن و قافیه را
این از آن ، آن از این همی دزدند!
خداوند رحمت واسعه اش را از این آقای خفاش دریغ نفرمایند ! آمین .

۲۳ مهر ۱۳۹۹

محض احتیاط


یک آقایی با یک فقره چماق فرد اعلا رفته بود پیش دعا نویس که: آقاجان! قربان جدتان بشویم ما ! میخواهیم برویم سفر .از بادیه و بیابان خواهیم گذشت .اما از مار و مور و خوک و گراز و حیوانات وحشی می ترسیم . میشودالتفاتی در حق ما بفرمایید و دعایی برای مان بنویسید تا به گردن مان بیندازیم و از حمله ‌وحوش در امان بمانیم؟
شیخ دعایی نوشت و در پارچه ای پیچید و به گردنش انداخت و گفت :
این دعا ! مادام که در گردن داری ترا از حمله حیوانات وحشی حفظ خواهد کرد اما بهتر است محض احتیاط این چماق را هم با خودت داشته باشی!
آقا! نمیدانید ما توی چه الم سراتی گیر افتاده ایم .
نمیدانید گرفتار چه انشر و منشری شده ایم . چپ میرویم راست میرویم نمی توانیم از چنگ این جعفر قلی آقا ها جان سالم بدر ببریم .حتی توی کوچه آشتی کنان مسجد آقا سید عزیز الله هم یقه مان را میگیرند و یک عالمه لیچار بارمان میکنند . اصلا آقا انگار آدم‌های فضولی مثل ما سر سلامت به گور نمی برند . توی هر کوچه پسکوچه ای هم یک کرور از همین جناب مستطاب حاجی شیخ فضل الله و حشمت الملک و آصف الدوله و رحیم خان چلپیانلو و ‌ قوام الدوله به صف ایستاده اند تا آن چماق بی صاحب مانده شان را تو فرق ما و دیگر بندگان حضرت باریتعالی بکوبند .
آقا! ما که غرقیم. حالا چه یک وجب چه صد وجب ! پس اجازه بفرمایید حرف دل مان را بزنیم .
ما میخواستیم خدمت حواریون و جان نثاران آقای ترامپ و ایضا فداییان زال ممد و ماه تابان و قیف علیشاه و جانعلی صافکار و بادنجان واکس کن ها و پهلوان پنبه های خارجوی و وطنی ! عرض کنیم که اگر خدای ناکرده زبانم لال رویم به دیوارهیچکدام از تعویذ ها و دعاهای این حضرات برای سرنگونی حکومت قیمه و قمه کار ساز نیفتاد بالاغیرتا آن چماق را فراموش نفرمایند . خدا شاهد است روزی بکار میآید !

۲۱ مهر ۱۳۹۹

بیچاره هوشنگ ابتهاج

در این دو سه روزی که از مرگ شجریان میگذرد شاید صدها مقاله و مرثیه و ستایشنامه و فحشنامه و فراقنامه و درد نامه و شاهنامه و زیارتنامه ومدح نامه و غمنامه و جنگنامه و اندوهنامه در باره آن بزرگوار در سراسر عالم نوشته و منتشر شده است اما بقدرتی خدا حتی یکنفر از این خیل عظیم عزاداران و شاعران و مداحان و تبر داران و مرثیه سرایان و قلم بدستان و هتاکان و غوغاییان و هوچیان و سینه چاکان ، یادی از شاعر بزرگ زمانه ما - هوشنگ ابتهاج- نکرده اند و از خود نپرسیده اند که اگر شجریان به چنین جایگاهی رسید بخشی از این موفقیت مرهون پایمردی و تلاش های جانفرسای همین سایه ای است که اکنون در سایه نشسته است و تو گویی که هرگز ز مادر نزاد!!
حالا اگر زبانم لال فردایی یا پس فردایی همین ه. الف. سایه سر به خاک نیستی بساید خواهید دید دو باره همین مرثیه سرایان و مداحان و قداحان و هتاکان و غوغاییان و تبر داران از سوراخ های خود بدر خواهند آمد و از آن پیر پرنیان اندیش قدیسی یا ابلیسی خواهند ساخت
مگر میشود شعری چنین زیبا - به لطافت پرنیان - را از دهان شجریان شنید اما شاعرش را به طاق فراموشی کوفت؟
در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی است پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم ار، سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
متاسفانه ما ملتی هستیم که به درخت تر که هیچ ، به نهالان نو دمیده و نورسته و نو پا هم تبر میزنیم .

۱۹ مهر ۱۳۹۹

ما چقدر تنهاییم

درگذشت شجریان به عریانی نشان داد که چه گنداب زهر آلودی در درون ما جاری است و این گنداب چگونه گاه و بیگاه همچون آتشفشانی از درون گند آلود ما تنوره میکشد
من بعنوان آدمیزادی که میانه چندانی با موسیقی سنتی ایرانی ندارم معتقدم که صدای شجریان پژواک درد ها و رنجهای ملتی است که سراسر تاریخ گریه آلودش مرثیه پیکار شاخه ها با خنجر و باد بوده است. من شجریان را نماد ملتی میدانم که مویه های درد انگیز شکست های پیاپی تاریخی ما را فریاد زده است .اما حیرتم باری از این است که ما چگونه ملتی هستیم که اینچنین گنداب های درونی خود را به صورت این و آن تف میکنیم
آنچه من اکنون از این قداره کشی ها و جنگ های حیدری نعمتی دیده و می بینم نشان دهنده آن است که هیچ روزنه ای بسوی نور و روشنایی و حتی آدمیت در وجود بسیارانی نیست و فرزانگان و خردمندان این سرزمین چاره ای جز دقمرگی و عزلت و تنهایی و شکست ندارند .
گویی هیچکس پند مولانا را از پشت دیوارهای قرون نشنیده است که میفرمود :
پس به دندان بیگناهان را مگز
فکر کن از ضربت نا محترز
آیا این رنجی که در گرداب آن گرفتاریم همان« ضربت نا محترز» نیست؟
آیندگان در باره ما چه خواهند کفت؟

خفه تان میکنیم


امریکا با تحریم هیجده بانک ایرانی عملا همه روزنه های اقتصادی ایران با جهان خارج را مسدود کرد
وزیر خزانه داری امریکا می‌گوید : این تحریم ها با هدف جلوگیری از دستیابی غیر قانونی جمهوری اسلامی به دلار صورت گرفته تا ایران به برنامه های هسته ای خود پایان دهد .
او همچنین تاکید کرده است هرگونه همکاری شرکت های بین المللی با ایران با جرایم سنگین و تحریم جهانی روبرو خواهد شد
علاوه بر این ۹۲ وبسایت مرتبط با سپاه جنایتکاران اسلامی نیز توسط امریکا بسته شده است
فی الواقع آقای امریکا به ملت ایران می توپد و می‌گوید : خفه تان میکنیم ! حالا کجایش را دیده اید ؟
اینکه آقای روس و آقای چین و آقای پروس چه خواهند کرد هنوز در پرده ابهام است اما همین روزهاست که آقای عظما پس از آن نرمش قهرمانانه! دوباره سر و کله اش در حسینیه جماران پیدا بشود و به امت همیشه در صحنه مژده بدهد که کمر امریکا را شکسته است و میلیونها امریکایی از ایران تقاضای پناهندگی سیاسی کرده اند!
بقول مولانا :
هرکجا خواهد خدا دوزخ کند
اوج را بر مرغ دام و فخ کند
هم ز دندانت بر آرد دردها
تا بگویی: دوزخ است و اژدها
یا کند آب دهانت را عسل
تا بگویی که بهشت است و حلل
از بن دندان برویاند شکر
تا بدانی قوت حکم قدر
پس به دندان ، بی گناهان را مگز
فکر کن از ضربت نا محترز
************
فخ= دام - تله
حلل=زیور ها- پیرایه ها
نا محترز= اجتناب نا پذیر

پژواک اندوه

پژواک اندوه
صدای شجریان پژواک درد و اندوه مردمان میهن ما بود
درد و اندوهی که همراه با جویباری از خون در سراسر تاریخ میهن مان جاری است
درد و اندوه جانکاهی که از شکست نهاوند تا زمانه ما همچنان در تار و پود هستی ما امتداد یافته است
او نیز همچون بسیاری از خنیاگران سرزمین ما اندوه شکست های پیاپی تاریخی ما را با آوایی خوش مویه کرده است
این صدا هماره و همیشه در آسمان سرزمین مان طنین انداز خواهد بود تا رنج و اندوه مردمان این فلات سرخگون را فریاد زند
نامش سپیده دمی است که در آسمان ایران میگذرد
متبرک باد نام او
Image may contain: flower

۱۶ مهر ۱۳۹۹

واکسن

رفته بودیم بیمارستان واکسن بزنیم . همین واکسن سرماخوردگی. همینکه فرنگی ها به آن میگویند فلو شات.
دیدیم در حیاط درندشت بیمارستان چادری و دم و دستگاهی راه انداخته اند . اول خیال کردیم برای تست کروناست. نزدیک که شدیم دیدیم قدم به قدم تابلوهایی گذاشته اند که: بفرمایید فلو شات بزنید.
پیچیدیم و رفتیم نزدیک شان . انگار میخواستیم برویم مک دانولد از آن ساندویچ های چرب و چیلی آدم خفه کن بگیریم ! یعنی نباید از ماشین مان پیاده میشدیم .
پرستار خوش خنده خوش بر و رویی پیش از آنکه نگاهی به کارت شناسایی مان بیندازند پرسیدند : شما سن تان بالای شصت و پنج سال است؟
گفتیم : خانم جان ! این چه حرفی است شما میزنید؟ اصلا به ریخت و قیافه مان میآید شصت و پنج ساله باشیم ؟ما تازه اول جوانی مان است !اول چل چلی مان است!
نگاهی به کارت شناسایی مان انداختند و در حالیکه غش غش می خندیدند فرمودند: آستین تان را بزنید بالا !
آستین مان را زدیم بالا و ایشان هم یک فقره از آن واکسن های گاوکش! چپاندند توی رگ ما و گفتند: ماه دسامبر دوباره تشریف بیاورید همینجا.
گفتیم : برای چه ؟نکند دل تان برای مان تنگ میشود . نکند یک دل صد دل خاطر خواه مان شده اید ؟
خنده پر سر ‌صدایی کردند و فرمودند :
تشریف بیاورید برای واکسن کرونا . پیر و پاتال ها در اولویت اند !
دل مان را شکست این تخم جن