آیین عاشورا در ایران امروز آینهای است برای دیدن بیماریهای مهم یک فرهنگ: غلّو و اغراق، خرجهای کلان بازاریان و ثروتمندان در جامعهای فقیر و درمانده، بهرهکشیهای سیاسی از اعتقادات توده، دولتی شدن فرهنگ و دین، عوامزدگی فزایندهی روحانیان، شکاف اجتماعیِ روز به روز عمیقشونده میان جامعهی دینداران و جامعهی دینگریزان و دینزدگان، غمپروری و قربانیستایی و سرانجام جامعهای شتابان و چرخان در گرداب انحطاط اخلاقی و اجتماعی. فربه شدن آیین عاشورا نشان میدهد که مردم ایران بهترین بیان فرهنگی خود را در سلطنتِ اندوه مییابند.
دنبال کننده ها
۲۷ آبان ۱۳۹۱
۲۶ آبان ۱۳۹۱
ایهاالناس بنده ملایم .....
www.gilehmard.com
خدا به سر شاهد است ما در اين عمر کوتاه مان هزار جور گناه کبيره و صغيره و نيمه کبيره مرتکب شده ايم ! به همين خاطر است که وقتی صحبت از صحرای محشر و روز صد هزار سال و نميدانم پل صراط و مار غاشيه و اينجور چيز ها به ميان ميآيد چهار ستون بدن مان - بی ادبی نشود - مثل خايه حلاج ميلرزد و می ترسيم اگر در آن دنيا حساب و کتابی در کار باشد کنده نيمسوز توی ماتحت مبارک مان فرو بکنند! اما بينی و بين الله ؛ ما تا امروز اگر هزار جور گناه و معصيت کرده ايم ؛ غير از همان يکی دو بيت شعری که چهل و چند سال پيش برای دختر همسايه مان سروده بوديم ؛ نه شعری گفته ايم و نه خواسته ايم در سلک شاعران در بياييم . اما نميدانيم چرا امروز وقتيکه توی بزرگراه شماره هشتاد رانندگی ميکرديم و راهی سانفرانسيسکو بوديم؛ يکهو طبع شعرمان گل کرد و تا به سانفرانسيسکو برسيم نه تنها مرتکب يک قصيده بالا بلند شديم بلکه تا آمديم به خودمان بجنبيم ديديم ای دل غافل ؛ قصيده بالا بلند مان بجای اينکه در وصف چاه زنخدان و ابروی کمانی يار و گيسوی کمند آسای دلدار خيالی مان باشد ؛ شده است هجو نامه ای در باره اعليحضرت همايونی رهبر مغظم آ سيد علی آقای روضه خوان!!
حالا اگر می بينيد شعر مان صد تا دست انداز و چاله چوله دارد خودتان با بزرگواری خودتان ببخشاييد و يادتان باشد که از قديم نديم ها گفته اند: ز آب خرد ماهی خرد خيزد .
فعلا چند بيتی از اين قصيده بالا بلند را منباب خالی نبودن عريضه اينجا ميگذاريم و شما هم می توانيد آستين هايتان را بالا بزنيد و با افزودن بيت های تازه ای آنرا کامل بفرماييد . به کاه و کنگر کسی ضرر نمی زند که؟ ميزند؟؟ پس بفرماييد.
ايها الناس ؛ بنده آقايم!
روضه خوانم ؛ فقيه و ملايم
پدرم نيز روضه خوان بوده ست
روضه خوان اند جد و آبايم
نکبت الدوله زمانه منم
می چکد نکبت از سر و پايم
پيش از اينها ؛ علی گدا بودم
رهبرم ؛ مفتی ام ؛ شهنشايم
تشنه خون و نشئه ترياک
بول و غايط بود سرا پايم.
شيخکی بوده ام به قم اندر
کهنه دزدی ؛ هماره رسوايم
خانه ام بوده دخمه ای ؛ اکنون
صاحب تخت و قصر و ويلايم
دوستدار نجات اسلامم
دشمن شاه و مير و کسرايم
من و اکبر ؛ دو يار غار هستيم
نيست با کوسه هيچ دعوايم
ميخورم خون و ميکشم ترياک
اين دو هستند دين و دنيايم
در "اوين "خون خلق ميريزم
من نه ملا ؛ که مار کبرايم
گيله مرد ار چه هجو ما گويد
گو بگو ؛ نيست هيچ پروايم
من اگر چه " ولی امر " شدم
در دل دوزخ است ماوايم ...
خدا به سر شاهد است ما در اين عمر کوتاه مان هزار جور گناه کبيره و صغيره و نيمه کبيره مرتکب شده ايم ! به همين خاطر است که وقتی صحبت از صحرای محشر و روز صد هزار سال و نميدانم پل صراط و مار غاشيه و اينجور چيز ها به ميان ميآيد چهار ستون بدن مان - بی ادبی نشود - مثل خايه حلاج ميلرزد و می ترسيم اگر در آن دنيا حساب و کتابی در کار باشد کنده نيمسوز توی ماتحت مبارک مان فرو بکنند! اما بينی و بين الله ؛ ما تا امروز اگر هزار جور گناه و معصيت کرده ايم ؛ غير از همان يکی دو بيت شعری که چهل و چند سال پيش برای دختر همسايه مان سروده بوديم ؛ نه شعری گفته ايم و نه خواسته ايم در سلک شاعران در بياييم . اما نميدانيم چرا امروز وقتيکه توی بزرگراه شماره هشتاد رانندگی ميکرديم و راهی سانفرانسيسکو بوديم؛ يکهو طبع شعرمان گل کرد و تا به سانفرانسيسکو برسيم نه تنها مرتکب يک قصيده بالا بلند شديم بلکه تا آمديم به خودمان بجنبيم ديديم ای دل غافل ؛ قصيده بالا بلند مان بجای اينکه در وصف چاه زنخدان و ابروی کمانی يار و گيسوی کمند آسای دلدار خيالی مان باشد ؛ شده است هجو نامه ای در باره اعليحضرت همايونی رهبر مغظم آ سيد علی آقای روضه خوان!!
حالا اگر می بينيد شعر مان صد تا دست انداز و چاله چوله دارد خودتان با بزرگواری خودتان ببخشاييد و يادتان باشد که از قديم نديم ها گفته اند: ز آب خرد ماهی خرد خيزد .
فعلا چند بيتی از اين قصيده بالا بلند را منباب خالی نبودن عريضه اينجا ميگذاريم و شما هم می توانيد آستين هايتان را بالا بزنيد و با افزودن بيت های تازه ای آنرا کامل بفرماييد . به کاه و کنگر کسی ضرر نمی زند که؟ ميزند؟؟ پس بفرماييد.
ايها الناس ؛ بنده آقايم!
روضه خوانم ؛ فقيه و ملايم
پدرم نيز روضه خوان بوده ست
روضه خوان اند جد و آبايم
نکبت الدوله زمانه منم
می چکد نکبت از سر و پايم
پيش از اينها ؛ علی گدا بودم
رهبرم ؛ مفتی ام ؛ شهنشايم
تشنه خون و نشئه ترياک
بول و غايط بود سرا پايم.
شيخکی بوده ام به قم اندر
کهنه دزدی ؛ هماره رسوايم
خانه ام بوده دخمه ای ؛ اکنون
صاحب تخت و قصر و ويلايم
دوستدار نجات اسلامم
دشمن شاه و مير و کسرايم
من و اکبر ؛ دو يار غار هستيم
نيست با کوسه هيچ دعوايم
ميخورم خون و ميکشم ترياک
اين دو هستند دين و دنيايم
در "اوين "خون خلق ميريزم
من نه ملا ؛ که مار کبرايم
گيله مرد ار چه هجو ما گويد
گو بگو ؛ نيست هيچ پروايم
من اگر چه " ولی امر " شدم
در دل دوزخ است ماوايم ...
۱۷ آبان ۱۳۹۱
۱۶ آبان ۱۳۹۱
چه جنگلی ....؟؟
توى ماشين ، به اخبار راديو گوش مى دهم ، خبرهاى عجايب و غرايبى دارد ، همه اش در باره ى قتل و جنگ و تجاوز جنسي و آدمكشى است ... و انگار نه انگار كه توى مملكت ولنگ و وازى مثل امريكا ، بغير از دزدى و آدمكشى اتفاق هاى ديگرى هم
توى ماشين ، به اخبار راديو گوش مى دهم ، خبرهاى عجايب و غرايبى دارد ، همه اش در باره ى قتل و جنگ و تجاوز جنسي و آدمكشى است ... و انگار نه انگار كه توى مملكت ولنگ و وازى مثل امريكا ، بغير از دزدى و آدمكشى اتفاق هاى ديگرى هم
مى افتد .
مى خواهم به موسيقى گوش بدهم ، اما آنقدر به نوارهاى موسيقى سنتى گوش داده ام كه ديگر خودم خسته شده ام . پسرم وقتى كه مى خواهد با ما به مهمانى يى جايي بيايد دو تا شرط مى گذارد : شرط اولش اين است كه ما توى ماشين ، " شجريان " گوش ندهيم ! و شجريان را هم مى گويد شاجاريان !. و شرط دومش اينكه : به رستوران ايرانى نرويم ! از موسيقى ايرانى چيزى نمى فهمد و غذاى رستوران هاى ايرانى را دوست نمى دارد .
بارى . مى خواهم موزيك گوش كنم اما احساس مي كنم تمايل بيشترى براى شنيدن خبر ها دارم . خبرها را به دقت گوش مى دهم : از جنگ در افغانستان مى گويد ، از كشتارمردم سوریه مي گويد . از زلزله و طوفان و خرابى و ويرانى مى گويد . از کشمگش های پایان ناپذیر دموكرات ها و جمهوري خواهان مى گويد . از شكنجه و قتل دخترى هشت ساله به دست مردى بيمار مى گويد. از مادرى مى گويد كه پنج تن از فرزندان خود را در وان حمام خفه كرده است تا آنها را روانه ى بهشت كند ! . از دستگيرى مردى مى گويد كه گويا تا كنون چهل و چند زن را سر بريده است ! ......
در ميان خبر ها ، خبرى توجه ام را جلب مى كند : آقايي در شرق امريكا -يادم نيست كدام شهر و كدام ايالت - نيمه شب ، سه تن را به گلوله مى بندد ، بعد تن آش و لاش آنها را مى اندازد توى ماشين خودش و مى بردشان بيمارستان تا بلكه از مرگ نجات شان بدهد !! اما هر سه تاشان در بين راه جان مى دهند ....
به خودم مى گويم : آدميزاد چه موجود شگفت انگيزى است ؟ هم مى تواند با فرشتگان پهلو بزند و هم مى تواند ديو و دد و درنده خوى و
آدمخوار باشد ، و چه جنگلى است اين دنياى ما ...!!!؟؟
حافظ ، خطاب به انسان مى فرمايد :
....كه اى بلند نظر شاهباز سدره نشين ......نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد است
ترا ز كنگره ى عرش مى زنند صفير .....ندانمت كه در اين دامگه چت افتاده ست ؟....
اما غزالى مى گويد : خونخوار تر از نوع بشر جانورى نيست !!
مى خواهم به موسيقى گوش بدهم ، اما آنقدر به نوارهاى موسيقى سنتى گوش داده ام كه ديگر خودم خسته شده ام . پسرم وقتى كه مى خواهد با ما به مهمانى يى جايي بيايد دو تا شرط مى گذارد : شرط اولش اين است كه ما توى ماشين ، " شجريان " گوش ندهيم ! و شجريان را هم مى گويد شاجاريان !. و شرط دومش اينكه : به رستوران ايرانى نرويم ! از موسيقى ايرانى چيزى نمى فهمد و غذاى رستوران هاى ايرانى را دوست نمى دارد .
بارى . مى خواهم موزيك گوش كنم اما احساس مي كنم تمايل بيشترى براى شنيدن خبر ها دارم . خبرها را به دقت گوش مى دهم : از جنگ در افغانستان مى گويد ، از كشتارمردم سوریه مي گويد . از زلزله و طوفان و خرابى و ويرانى مى گويد . از کشمگش های پایان ناپذیر دموكرات ها و جمهوري خواهان مى گويد . از شكنجه و قتل دخترى هشت ساله به دست مردى بيمار مى گويد. از مادرى مى گويد كه پنج تن از فرزندان خود را در وان حمام خفه كرده است تا آنها را روانه ى بهشت كند ! . از دستگيرى مردى مى گويد كه گويا تا كنون چهل و چند زن را سر بريده است ! ......
در ميان خبر ها ، خبرى توجه ام را جلب مى كند : آقايي در شرق امريكا -يادم نيست كدام شهر و كدام ايالت - نيمه شب ، سه تن را به گلوله مى بندد ، بعد تن آش و لاش آنها را مى اندازد توى ماشين خودش و مى بردشان بيمارستان تا بلكه از مرگ نجات شان بدهد !! اما هر سه تاشان در بين راه جان مى دهند ....
به خودم مى گويم : آدميزاد چه موجود شگفت انگيزى است ؟ هم مى تواند با فرشتگان پهلو بزند و هم مى تواند ديو و دد و درنده خوى و
آدمخوار باشد ، و چه جنگلى است اين دنياى ما ...!!!؟؟
حافظ ، خطاب به انسان مى فرمايد :
....كه اى بلند نظر شاهباز سدره نشين ......نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد است
ترا ز كنگره ى عرش مى زنند صفير .....ندانمت كه در اين دامگه چت افتاده ست ؟....
اما غزالى مى گويد : خونخوار تر از نوع بشر جانورى نيست !!
۱۲ آبان ۱۳۹۱
بوق حمام ....
در دوره پنجم مجلس شورایملی ؛ هنگامیکه سر و صدای جمهوریت بر خاست ؛ در راهروهای مجلس بین سید حسن مدرس و سردار سپه مشاجره سختی در گرفت .
مدرس با عصبانیت به سردار سپه میگوید : من حکم بوق حمام را دارم . تا مجلس هست مدرس هم خواهد بود . تو برو فکر خودت باش !
سردار سپه هم در جواب میگوید : ما هم طوری حمام میسازیم که احتیاج به بوق نباشد .!
سردار سپه وقتی از مجلس بیرون میرود به سرتیپ درگاهی رییس شهربانی دستور میدهددیگر بوق حمام زده نشود ! از آن روز بوق حمام زده نشد و تا چند روز مردم محلات تهران نمیدانستند حمام کی مردانه و چه ساعتی زنانه خواهد شد ( چون رسم بر این بود که قبل از طلوع آفتاب حمام هر محله و گذری مردانه و از ساعت چهار بعد از ظهر زنانه میشد و برای اینکه خلایق بدانند چه ساعتی حمام مردانه شده و چه ساعتی زنانه خواهد بود یکی از کارکنان حمام به بالای بام میرفت و در آن بوق کذایی میدمید )
اگر چه سردار سپه - رضا شاه بعدی - توانست حمام بدون بوق بسازد ! اما در شهریور 1320 چنان صدای بوقی در ایران پیچید که همه جهانیان از آن با خبر شدند .....!!
" نقل از : یاد داشت های اعظام الوزاره
۱۱ آبان ۱۳۹۱
قرمساق......
نا صر الدین شاه در دستخطی خطاب به شخصی بنام " مسیح " ؛ واژه قرمساق را به غلط " قرمصاق " نوشته بود
شمس الشعرا سام میرزا یک رباعی ساخت به این مضمون .بعرض رساندند . دستخط اصلاح شد .
الحمد مسیحا که جمادت کردند
آتش بودی و پس رمادت کردند
زن قحبه ! به عزل هم ترقی کردی
زیرا که قرمصاق به صادت کردند .
از کتاب " خاطرات و خطرات " مهدیقلی خان هدایت
شمس الشعرا سام میرزا یک رباعی ساخت به این مضمون .بعرض رساندند . دستخط اصلاح شد .
الحمد مسیحا که جمادت کردند
آتش بودی و پس رمادت کردند
زن قحبه ! به عزل هم ترقی کردی
زیرا که قرمصاق به صادت کردند .
از کتاب " خاطرات و خطرات " مهدیقلی خان هدایت
در پوست شیر .....
مظفر الدین شاه پس از بازگشت از سفر فرنگ تصمیم گرفت باغ وحشی به سبک و سیاق فرنگستان در تهران ایجاد کند .
این باغ وحش پس از مدتی ایجاد شد و بودجه ای نیز برای نگهداری حیوانات اختصاص یافت ؛ اما از آنجا که متصدیان باغ وحش بودجه غذایی حیوانات را به جیب میزدند ؛ حیوانات باغ وحش یکی پس از دیگری بسبب گرسنگی تلف شدند و به لقاء الله ! پیوستند .
یک روز شاه هوس دیدار باغ را کرد . متصدی باغ وحش نگران شد و کارگری را وادار کرد داخل پوست شیر بشود و به او گفت : هر وقت شاه نزدیک شد تکانی بخود بده و سر و گردنی بجنبان تا شاه نفهمد که شیر مان ماههاست جان به جان آفرین تسلیم کرده است ! او چنین کرد و شاه پس از گردش مختصری از باغ وحش بیرون رفت . در این وقت یکی از پلنگان بسوی شیر جهید . شیر ترسید که نکند طعمه پلنگ شود اما ناگهان شنید که پلنگ به او میگوید : " آهای ! مش باقر تویی ؟ چند گرفتی داخل پوست شیر شدی ؟؟!! "
۹ آبان ۱۳۹۱
اسراییلی ها .......
از یاد داشت های اسدالله علم :
....." ....پاد گورنی برای شا م بطور خصوصی در کاخ نیاوران مهمان بود .مرد بسیارشوخ با مزه ای است . صحبت های خوب با نمک دارد . با آنکه روس ها به اعراب و بخصوص به مصر کمک میکنند ولی دل پری دارند که اعراب کون گشاد هستند !
میگفت : جمال عبد الناصر محرمانه به مسکو آمد و باز هم تقاضای اسلحه مدرن و هواپیمای مدرن کرد .ما به او گفتیم که :آخرین هواپیماهای میگ بتو میدهیم که در عین حال خیلی عمل آن آسان است .
گفت : چطور ؟
گفتیم که : یک دکمه دارد که هواپیما به پرواز در میآید . یک دکمه دیگر دارد که خلبان میفشارد و روی هدف میرسد . و دکمه سوم بمب را رها کرده به هدف میزند .
بعد ناصر پرسید : بسیار خوب ! چطور به زمین می نشیند ؟
ما جواب دادیم : به زمین نشستن آن یا به زمین نشاندن آن هم دیگر با اسراییلی هاست !!!
۸ آبان ۱۳۹۱
معجزه گرمک ....!!
در سال 1350 هجری قمری در اصفهان شایع شد که حضرت امام حسین در ماه صفر چند روزی مهمان امامزاده """ شاه زید " خواهد شد !
طولی نکشید که سیل کوران و کچلان از سرتاسر ایران بسوی اصفهان سرازیر شد تا با بستن دخیل و سلفیدن نذور ؛ درمانی برای درد های بی پایان شان پیدا کنند .
پس از تحقیقات معلوم شد که حضرت نوابی محمد تقی میرزا در حوالی باغ مراد اصفهان - دور و بر امامزاده شاه زید - صد ها هکتار زمین را زیر کشت خربزه ( گرمک ) برده است و چون میخواسته هم جنس هایش را آب کند و هم عوارض شهرداری را ندهد این کلک را سوار کرده و توانسته بیش از ده هزار من از خربزه هایش را به همان کوران و کچلان و بندگان ببوی حضرت باریتعالی قالب بفرماید !!
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...