دنبال کننده ها

۱۳ فروردین ۱۳۹۸

در آستانه ناگزیر


در ایرلند ، یک آقای محترمی وصیت کرده است وقتی به رحمت خدا میرود و قبض و برات آخری را میدهد یک قوطی سیگار مارلبورو بانضمام یک فقره فندک همراه جنازه اش دفن کنند تا در آن دنیا بابت سیگار هیچگونه کم و کسری نداشته باشد !
طفلکی لابد توی این دنیا از ترس زنش نمیتوانسته است با دل راحت سیگارش را بکشد.
در استرالیا هم یک آقای محترم دیگری وصیت کرده است پس از مرگش علاوه بر تلفن همراه ، کامپیوترش را هم با او دفن کنند .
حالا این آقا با کامپیوترش میخواهد برای چه کسی ایمیل بفرستد یا از چه کسی پیغام و پسغام دریافت کند خدای عالمیان میداند .
کاسبکاران ینگه دنیایی هم که مدام مترصد هستند تا نعل خر مرده را بر دارند و جنس شان را آب کنند دارند از این قضیه بهره برداری میکنند . مثلا یکی از شرکت های کفن و دفن وقتی دیده است مردگان تلفن همراه شان را هم با خود به آن دنیا می برند چند دلاری از بازماندگان دریافت میکند و یک باطری اضافه کنار جنازه میگذارد تا اگر جناب مرده از خواب گران هزار ساله بیدار شد از این بابت هیچ نگرانی نداشته باشد و بتواند با خیال راحت باطری تلفن اش را عوض کند !
کاش می توانستم شعر شاملو را برای چنین آدمیزادگانی میخواندم که :
گذارت از آستانه ناگزیر
فروچکیدن قطره قطرانی است
در نا متناهی ظلمات
شاید اگرت توان شنفتن بود
پژواک آواز فرو چکیدن خود را
در تالار خاموش کهکشان های بی خورشید
چون هرست آوار دریغ
می شنیدی .........

۱۲ فروردین ۱۳۹۸

دامداری داری رام ؟


ببین دنیا چه فیسه
خرچسونه رییسه !


آقا ! بخدا ما اصلا هیچ نمیدانستیم ! البته از شما چه پنهان خیلی چیزهای دیگر هم هست که ما نمیدانستیم و نمیدانیم .
مثلا ما تا همین الان نمیدانستیم این رهبر معظم انقلاب اعلیحضرت همایونی آسید علی آقای روضه خوان ، علاوه بر مقام شامخ ولایت و رهبری مستضعفین و مستاصلین جهان ، در گوشه و کنار مملکت مان دامداری هم دارند !
درس این مدرسه از بهر ندانستن ماست
اینهمه درس بخوانیم و ندانیم که چه ؟
البته در عهد ماضی ما دو تا دامدار می شناختیم که یکی شان خدا بیامرزهژبر یزدانی بود آن دیگری رفیق مان عماد رام ! صد البته طفلکی عماد رام دامداری که سهل است حتی یکدانه مرغ و ماکیان هم نداشت اما چون آن اعلیحصرت همایونی اسبق یکبار از عماد پرسیده بود دام داری داری رام ؟ ما هم بشوخی سر بسر عماد میگذاشتیم و میگفتیم عماد جان حال گاو و گوسفندهایت چطور است ؟
حالا فهمیده ایم که این اعلیحضرت همایونی آقای عظما علاوه بر گاو داری کارخانجات تولید لوازم خانگی هم دارند چون شنیده ایم بیت رهبری تعداد چهار هزار راس دام و چهار هزار جعبه لوازم خانگی برای سیل زدگان استان گلستان فرستاده اند تا بروند شکر خدا را بجا بیاورند که چنین رهبر معظم دلسوزی دارند !
جهان آفرین تا جهان آفرید
امامی چو « آغا » نیامد پدید !
یک چیز دیگر را هم ما نمیدانستیم ها ! اگر میدانستیم که با روضه خوانی می‌شود صاحب دامداری و کارخانه تولید لوازم خانگی شد یک ذره این عقل ناقص مان را بکار می انداختیم و بجای رفتن به دانشگاه و دود چراغ خوردن، میرفتیم روضه خوان میشدیم . خلاف عرض می‌کنیم ؟
سخت در کشمکش افتاده و در رنجم
بیم آن است که در هم شکند آرنجم
من بجز عشق نیاموخته ام درس دگر
ز چه پرسی تو چگالی گر و گرما سنجم ؟
حالا پرسش ما از آقای عظما این است که :
دام داری داری آسید علی ؟
———————-
چگالی = واحد حجم ماده را گویند

۱۱ فروردین ۱۳۹۸

افراد کم در آمد


می پرسد : شما کجا زندگی میکنی ؟
میگویم : خانه مان نیم ساعتی با سانفرانسیسکو فاصله دارد
میگوید : شما هم در زمره افراد کم در آمد هستی ؟
میخندم و میگویم : نمیدانم ، لابد هستم دیگر !چرا چنین سئوالی می پرسی ؟
میگوید : آخر من در زمره افراد کم در آمد هستم !
می پرسم : کجا زندگی میکنی؟
میگوید : سانفرانسیسکو
می پرسم : چیکاره ای؟
میگوید : مهندس علوم کامپیوتری
میگویم : چقدر حقوق میگیری؟
میگوید : صد و سی وهشت هزار دلار در سال !
میگویم : سالانه صدو سی و هشت هزار دلار در آمد داری هنوز در زمره افراد کم در آمد هستی ؟
لبخندی میزند و میگوید : اجاره ماهانه یک آپارتمان سه اتاقه عهد عتیق در سانفرانسیسکو بین هشت تا ده هزار دلار است .حالا فهمیدی چرا ما هم در زمره اقشار آسیب پذیر یم ؟

۱۰ فروردین ۱۳۹۸

ورزش صبحگاهی

ما نگران این امامزاده ایم


ما نگران این امامزاده ایم
آقا ! سیل آمده است نصف مملکت ما را خراب کرده است . مابقی اش را هم قرار است علمای اعلام با مجاهدت و همکاری برادران عزیز قاچاقچی و ایضا برادران مومن اختلاسچی خراب کنند و ما هم برویم سامره در جوار مرقد مطهر امام نقی یا امام تقی یا امام زین العابدین بیمار گدایی! 
ما هیچ از بابت این ویرانی ها نگران نیستیم ، فدای سر دوازده امام و چهارده معصوم مان ! نگرانی ما این است که این امامزاده عزیز و محترمی که بقعه و بارگاهش را در این عکس می بینید درست وسط آبراه گچساران قرار گرفته و اگر زبانم لال زبانم لال فردا پس فردا توفانی شد و سیلی براه افتاد و این مرقد مطهر را بانضمام مقعد مطهر آقا از جا کند و با خودش برد ما چه خاکی بسر مان بریزیم ؟ مگر می‌شود بی امامزاده - آنهم چنین امامزاده معصومی - زندگی کرد ؟
آخر یکی نیست به این امامزاده معصوم بگوید امامزاده جان ! قربان جدت بشویم ما ! جا قحط بود رفتی وسط آبراه مردی ؟

آقای تگرگ


همه اش چهار پنج دقیقه طول کشید . چنان آسمان غرنبه ای شد که گویی آخر الزمان است. رعد و تندر و تگرگ آسمان رادرنوردید و بر سرمان فرود آمد .
همه اش چهار پنج دقیقه طول کشید و در همین زمان کوتاه صد ها هکتار باغ و باغستان بادام در ولایت ما نابود شد .
هزار سال پیش بیچاره فردوسی هم به همین درد مبتلا شده بود و مینالید که :
بر آمد یکی ابر و شد تیره ماه
همی تیر بارید ز ابر سیاه
نه دریا پدید و نه دشت و نه راغ
نبینم همی در هوا پر زاغ
تگرگ آمد امسال برسان مرگ
مرا مرگ بهتر بدی از تگرگ
در گندم و هیزم و گوسفند
ببست این بر آورده چرخ بلند
نماندم نمکسود و هیزم نه جو
نه چیزی پدید است تا جو درو....
از قدیم هم گفته اند : سنگ به در بسته و پای شکسته میخورد

۷ فروردین ۱۳۹۸

صمد آقا و صمد بهرنگی


صمد آقا و صمد بهرنگی
انگار هزار سال پیش بود . تازه به تبریز منتقل شده بودم . هم دانشگاه درس میخواندم هم در خبرگزاری پارس خبرنگاری میکردم .
یک روز یکی از اداره تعاون و امور روستا ها زنگ زد . گوشی را برداشتم . خبر داد که از طرف آن اداره جلیله ، فلان مقدار به کشاورزان روستای « آخیر جان» وام داده اند . خبر را گرفتم . خواستم برای پخش رادیویی تنظیمش کنم . دیدم نام روستا برایم آشناست . رو به همکارانم کردم و گفتم : میدانید این روستا همان جایی است که صمد بهرنگی آنجا معلم بود ؟
یکی دو تاشان با تعجب نگاهم کردند و یکی شان گفت : صمد بهرنگی ؟ صمد بهرنگی دیگر کیست ؟
حالا چهل و چند سالی از آن روزگار گذشته است اما انگار هنوز در بر همان پاشنه می چرخد . داستان را بشنوید :
‏در تلویزیون من وتو یکی میگوید :
‏_ این (خردادیان) چقدر شبیه صمد بهرنگی شده!
آن دیگری می پرسد :‏منظورت صمدآقاست؟
‏ و جواب می شنود : خب صمدآقا همون صمد بهرنگیه دیگه!
ما ول معطلیم به حرضت ابلفرض !

۶ فروردین ۱۳۹۸

علاج واقعه

علاج واقعه ....
نمیدانم آرامگاه سعدی شیرازی در سیل اخیر آسیب دیده است یا نه ؟ اما می بینم گویی این شیخ یک لاقبای شیرازی از فراسوی زمان سر بر کشیده و با پندی حکیمانه سیلی جانانه ای به صورت ابلهان حاکم و حاکمان ابله نواخته است :
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز
و گرنه سیل چو بگرفت سد نشاید بست

دو نامه دوستانه به سبک و سیاق ایام ماضی !
------
نامه اول از : میرزا حسین خان امیر رحمت:
تصدقت گردم . ما شال و کلاه کرده بودیم که پیرو دعوت و اصرار و الحاح آن چارسال پارسال های حضرت مستطاب تان ، امسال دامن همت به کمر زده ، بیاییم در ترامپ آباد زیر سایه کدخدا که خود جنابعالی باشید ، در غیاب این فرهاد خان مازنی ، چند صباحی لنگر انداخته ، کنگر و کلم پلو میل نموده ، استخوان سبک فرماییم و با اغتنام فرصت ، عیدی را هم همانجا فی المجلس تیمنا از حضرتتان اخذ نماییم که دیگر موجب مزید زحمت چنابعالی فراهم نشود که برای عیدی دادن به ما ، از خود حوزه کدخدایی قالیفرنیا تا اینجا قدم رنجه بفرمایید . از بخت بد سیاه ما ، زد و اینجوری شد و حضرت اجل اعظم اکرم افخم اشبل عالی ، اینجوری چشم زخم خوردید . حالا بماند که برنامه های ما به هم ریخت و امسال دیگر سعادت دیدار جنابعالی دست نخواهد داد . ولی قربانت گردم ، آقایی که شما باشید ، بفرمایید که از کی تا بحال از زمین به آسمان باریده و کوچکتر ها و جغل مقلان ، به بزرگان و اعاظم عیدی داده اند ؟ دوره آخرالزمان شده است مگر بزرگوار ؟ اصلا وجود شریف خود جنابتان ، خودش عید و شادی است و موجب بهجت و ادخال سرور . آنوقت تجاهل العارف میفرمایید و به ما خرده ریز ها میفرمایید عیدی بدهیم ؟ حاشا به بزرگواری تان . حالا چون میفرمایید چاره ای نداریم و از باب ادب و اطاعت ، ذیلا تقدیم مینماییم . ارمغان مور پای ملخ است . تا چه قبول افتد و چه در نظر آید . زود ، زود عرق عافیت بفرمایید . خدمت سرکار خانم بزرگوار عرض ادب داریم . روی ماه نوه جان ها را از قول ما ببوسید . باقی جسارت است
---//----
نامه دویم : پاسخ گیله مردانه ما
حضرت والاجاه عالیمقام مفخم میرزا حسین خان امیر رحمت امیرالامرای ولایت دارالمرزگیلان و ولایات خمسه.
باعرض سلام و تحیات ،گمان نفرمایید در ذکر مکارم و شرح محامد آن سرور گرامی لحظه ای از التزام مخصوص خویش غفلت ورزیده و لحظه ای از تذکر روح و ریحان محاضرات دوستانه آن حضرت فارغ توانم بود .
احوال بنده به عون الهی و مدد روحانی اولیا الله در اعلی درجه سلامتی است و به حکم دعوات قبلیه و جلوات عینیه به اینجا منجذب شدیم و الحمدالله اسباب عشرت و عزت و آسایش فراهم است، اما علم الله چیزی که مایه تاسف بنده است همان دوری حضور انس حضرتعالی است
« در ضمیر ما نمی گنجد بغیراز دوست کس »
مرقومه جلیل المآل و جمیل المفاد حضرت عالی نور دیده گریانم را بیفزودو صیقل مرآت دل و جان شد
احوالات این دعا گوی خالص الجنان به یمن و برکت دعای خیر آن عالی نشان در دایره امن و امان است
مشتاق زلال خامه خوشخرام جنابعالی بودیم که خوشبختانه همراه وجوه عیدیانه عز وصول بخشید
علیهذا امتنان خود را به حضور لامع النور آن رفیق حمید الخصال و محبوب القلوب که فی الحقیقه جمال جان افروزی داریدتقدیم میدارم
امید واثق و ترقب صادق از آن خاور جهان فضل و هنر آن است که با فروغ و پرتوی ، دل مستمند ما را منور فرمایند و مس وجود خاک آلود ما را با نظر کیمیا اثر خویش نرم گردانند ‌و ما را به پیامی و ایضا عیدیانه و وجوهی سر بلند فرمایند
زیاده اگر زحمتی نیست به جناب دولت مآب اجل عالی حضرت فرهاد مازنی زید اقباله، سلام و تحیات نوروزی ما را به بلاغ جمیل ابلاغ فرمایید
زیاده جسارت است
امضا:
کدخدای ممالک محروسه شمال قالیفورنیا و حومه

لطفا عیدی ما را بدهید


لطفا عیدی ما رابدهید
درست شب عیدی سرما خوردیم . سرما که چه عرض کنیم .صبح پاشدیم دیدیم کله مان شده است عینهو کدو حلوایی . چهار ستون بدن مان هم درد میکند . چه کنیم چه نکنیم ؟ یعنی شب عیدی پابشویم برویم شفاخانه ؟
همسرجان مان که الحمدالله خودشان یکپا دکتر امراض قلبی و ریوی و طحال و جگر و نمیدانم لوزالمعده و سایر جوارح و اعضای آدمیزادگان هستند فورا یک لیوان آب پرتقال به ناف مان بستند و چند تا قرص و کپسول به خوردمان دادند و فرمودند اگر چند ساعتی استراحت بفرماییم حال مان خوب خواهد شد . ما هم طبق اوامر ملوکانه رفتیم هفت هشت ساعت یکسره خوابیدیم و وقتی بیدار شدیم دیدیم نه تنها خوب نشده ایم بلکه هم گوش مان هم چشم مان هم گلوی مان و هم دندانهای مان درد میکند . با خودمان گفتیم اگر نسخه و مداوای همسرجان مان افاقه نکرد لابد شب عیدی باید بجای دید و بازدید دوستان برویم زیارت مردگان در قبرستان ! این بود که لنگان لنگان سوار ماشین مان شدیم و رفتیم بیمارستان . آنجا هم چهار صد نوع لوله و تسمه و ماس ماسک به گلو و گوش و حلق و بینی مان وصل کردند و دست آخر یک عالمه قرص و کپسول بما دادند و گفتند : بروید خانه تان استراحت بفرمایید ! ما هم آمدیم خانه و آنقدر از این قرص و شربت های زهر ماری خوردیم که دیگر نای نفس کشیدن نداریم .
غرض از این عرضحال ملوکانه ! این است که چون بسبب ابتلا به بیماری لاعلاج پیری و ناتوانی نتوانسته ایم برای روبوسی و دیده بوسی و دریافت عیدی امسال و ایضا عیدی های معوقه !!خدمت تان شرفیاب بشویم التفات بفرمایید عیدی ما و اهل و عیال و نوه ها و نتیجه های احتمالی را لطفا بصورت نقدی در همین پاکتی که اینجا گذاشته ایم واریز بفرمایید تا مجبور به آژان و آژان کشی نشویم
یک ماچ هم طلب تان وقتی حال مان خوب شد میآییم با کمال میل تقدیم میکنیم