در ایرلند ، یک آقای محترمی وصیت کرده است وقتی به رحمت خدا میرود و قبض و برات آخری را میدهد یک قوطی سیگار مارلبورو بانضمام یک فقره فندک همراه جنازه اش دفن کنند تا در آن دنیا بابت سیگار هیچگونه کم و کسری نداشته باشد !
طفلکی لابد توی این دنیا از ترس زنش نمیتوانسته است با دل راحت سیگارش را بکشد.
در استرالیا هم یک آقای محترم دیگری وصیت کرده است پس از مرگش علاوه بر تلفن همراه ، کامپیوترش را هم با او دفن کنند .
حالا این آقا با کامپیوترش میخواهد برای چه کسی ایمیل بفرستد یا از چه کسی پیغام و پسغام دریافت کند خدای عالمیان میداند .
کاسبکاران ینگه دنیایی هم که مدام مترصد هستند تا نعل خر مرده را بر دارند و جنس شان را آب کنند دارند از این قضیه بهره برداری میکنند . مثلا یکی از شرکت های کفن و دفن وقتی دیده است مردگان تلفن همراه شان را هم با خود به آن دنیا می برند چند دلاری از بازماندگان دریافت میکند و یک باطری اضافه کنار جنازه میگذارد تا اگر جناب مرده از خواب گران هزار ساله بیدار شد از این بابت هیچ نگرانی نداشته باشد و بتواند با خیال راحت باطری تلفن اش را عوض کند !
کاش می توانستم شعر شاملو را برای چنین آدمیزادگانی میخواندم که :
طفلکی لابد توی این دنیا از ترس زنش نمیتوانسته است با دل راحت سیگارش را بکشد.
در استرالیا هم یک آقای محترم دیگری وصیت کرده است پس از مرگش علاوه بر تلفن همراه ، کامپیوترش را هم با او دفن کنند .
حالا این آقا با کامپیوترش میخواهد برای چه کسی ایمیل بفرستد یا از چه کسی پیغام و پسغام دریافت کند خدای عالمیان میداند .
کاسبکاران ینگه دنیایی هم که مدام مترصد هستند تا نعل خر مرده را بر دارند و جنس شان را آب کنند دارند از این قضیه بهره برداری میکنند . مثلا یکی از شرکت های کفن و دفن وقتی دیده است مردگان تلفن همراه شان را هم با خود به آن دنیا می برند چند دلاری از بازماندگان دریافت میکند و یک باطری اضافه کنار جنازه میگذارد تا اگر جناب مرده از خواب گران هزار ساله بیدار شد از این بابت هیچ نگرانی نداشته باشد و بتواند با خیال راحت باطری تلفن اش را عوض کند !
کاش می توانستم شعر شاملو را برای چنین آدمیزادگانی میخواندم که :
گذارت از آستانه ناگزیر
فروچکیدن قطره قطرانی است
در نا متناهی ظلمات
شاید اگرت توان شنفتن بود
پژواک آواز فرو چکیدن خود را
در تالار خاموش کهکشان های بی خورشید
چون هرست آوار دریغ
می شنیدی .........
فروچکیدن قطره قطرانی است
در نا متناهی ظلمات
شاید اگرت توان شنفتن بود
پژواک آواز فرو چکیدن خود را
در تالار خاموش کهکشان های بی خورشید
چون هرست آوار دریغ
می شنیدی .........