پروازگاه من قفس من بود
به بازجویم گفتم : من یک روزنامه نگارم . اگر یک کشیده بمن بزنی صدایش تا آنسوی اقیانوس ها می پیچد ها !!
از جایش بلند شد و چنان مشتی به صورتم کوبید که تا چهار روز نمیتوانستم حرف بزنم !
نمیدانم صدایش جایی پیچید یا نه ؟
از جایش بلند شد و چنان مشتی به صورتم کوبید که تا چهار روز نمیتوانستم حرف بزنم !
نمیدانم صدایش جایی پیچید یا نه ؟
گفتم اگر پری بگشایم
بر دشت های گمشده پرواز میکنم
پست و فراز را
زبر سایه می زنم
بر اوج کوه
گردش شهباز میکنم
اما چو پر بگشودم
پروازگاه من قفس من بود !
بر دشت های گمشده پرواز میکنم
پست و فراز را
زبر سایه می زنم
بر اوج کوه
گردش شهباز میکنم
اما چو پر بگشودم
پروازگاه من قفس من بود !
گفتم چو لب بگشایم
دشت و دمن ز گفته پر آواز میکنم
اما چو لب بگشودم
آواز های من نفس من بود ...
دشت و دمن ز گفته پر آواز میکنم
اما چو لب بگشودم
آواز های من نفس من بود ...