او هم دق کرد
من میانه چندانی با ابراهیم نبوی نداشتم . آبم با او به یک جو نمیرفت ، بخصوص اینکه نتوانسته بودآن پوستین پشمین غبار آلود اصلاح طلبی را از دوش خودش بردارد .
یک روز همراه آذر فخر مهمانم بود . بگمانم پسر خاله آذر فخر بود. آمدند خانه ام ناهاری خوردیم و گپ زدیم ، پس از آن دیگر هیچوقت ندیدمش .
برایش سالنی مهیا کردیم . عده زیادی آمده بودند ، بجای استند آپ کمدی چند جوک ترکی گفت ! ترک ها بر آشفتند ، کم مانده بود سالن نمایش را بر سراو و ما خراب کنند
من نمی توانستم اورا بعنوان « دوست »بپذیرم. رغبتی برای نزدیکی به اصلاح طلبان نداشته و ندارم. صابون آنها در ایران به تنم خورده بود .
میدیدم که اینجا و آنجا مینویسد . گاه در بی بی سی، گاه در صدای امریکا ، و جاهای دیگر .
یکی دو تا از مصاحبه هایش خشم و نفرت بسیارانی را بر انگیخت. دشنام ها شنید و تهمت ها دید ، اما دم بر نیاورد
من اگرچه او را دوست نمیداشتم اما نوشته هایش را میخواندم. طنز پرداز یگانه ای بود ، شیرینی کلامش بسیارانی را جذب کرده بود .
و امروز خبر خودکشی اش را شنیدم
فقط باید بگویم : حیف شد
او هم یکی از قربانیان نظام متعفنی است که سیطره اهریمنی اش بر وطن ما جان های شیفته بسیاری را به نابودی کشانده است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر