میخواستم چه گوارا بشوم . هفده ساله بودم از خانه زدم بیرون .
چند ماهی حوالی سیاهکل معلم بودم. معلم روزمزد در یک روستای توسری خورده درب و داغان . آقای مدیر صدایم میکردند .
دوران دانشگاه در تبریز گذشت . دوره سربازی در مراغه وارومیه . پس از آن در جستجوی نان از رشت و شیراز و سمنان و تهران سر در آوردم
از مادرم چیزی جز « کار ورنج و بیماری » بیاد ندارم
مادری با کوهی از دلواپسی های پیدا و پنهان .
و هنوز به سی سالگی نرسیده بودم که آواره کشورها و قاره ها شدم
مادر تا دم مرگ چشم براه بازگشتم بود امامگر درد انگیز تر از این هم چیزی وجود دارد که آدمی نتواند به زادگاهش ، به میهنش ، به سرزمینی که به آن عشق میورزد برگردد؟
سهراب میگفت : ایران جلگه های زیبا ، مادران خوب و روشنفکران بد دارد .
سهراب راست میگفت
روز مادر بر همه مادران خجسته و فرخنده باد
روز مادر زاد روز همسر جان هم هست ، از طرف قوم و قبیله شیخانی تولد نسرین خانم را تبریک میگوییم وامیدواریم صد ساله بشوند بی هیچ درد و بیماری و ناتوانی .
تولدت مبارک نسرین خانم که همسر و مادر و مادر بزرگ بی همتایی هستی. همینقدر که چهل و چهار سال توانسته ای با متانت و بزرگواری این آقای گیله مرد نق نقوی پر مدعای شیشه ای شکننده را تحمل بفرمایی نشان میدهد که چه همسر دریا دلی هستی . زاد روزت همراه با روز مادرخجسته باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر