ترس از مرگ به خاطر این است که ما داریم زیادی عمر می کنیم. پدرهای ما کم عمر می کردند. این مشکلات را نداشتند. اصلا دنیای آینده مشکل پیرها را دارد. یعنی نگران اندکه مثلا بعدها دنیا تبدیل به جایی شود که تعداد زیادی پیر از کارافتاده روی ویلچر در آن این ور و آن ور بروند.
دنیا مثل تئاتر است که صندلی های معدودی دارد. عده ای باید بروند تا بعدی ها بیایند به جایشان. مرگ ساده ترین چیز است. فقط خدا کند آدم عاقبت به خیر شود. خدا کند به قول گلستان به فس و فوس نیفتیم. الان اصلا دل شوره ندارم. فقط آدم به این وضع نیافتد که ورثه بدبخت شوند و بخواهند تر و خشکش کنند. سابق مردم خیلی خوب می مردند. پدر خود من در حمام عمومی مرد. آوردندش خانه و کسبه هم تا ظهر تشییع و دفنش کردند و تمام شد و رفت. خیلی وضع بدی است که بیفتی روی تخت بیمارستان و دو تا شیلنگ بکنند توی دماغت، از یکی آب پرتقال بریزند تو از یکی کوبیده!
«احمد رضا احمدی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر