توی هیرو ویری که ما داشتیم با حضرت ملک الموت کلنجار میرفتیم و کم مانده بود برویم عرش اعلی خدمت حضرت باریتعالی ، دیدیم آسید علی آقای ما ادعای پیغمبری کرده است
گفتیم : آقا ! قربان جدت ، بیا ما را از دست این ملک الموت خلاص کن ! بالاخره هر چه باشد ما هم از نوه نتیجه های حضرت باریتعالی هستیم، این آقای ملک الموت آمده است میخواهد ما را بزور بکشاند دوزخ ! الغوث یا رسول الله !
آقا ! در یک چشم بر هم زدنی فرشته ای از راه رسید و بما فرمود :اقم!
گفتیم : چی فرمودید ؟ فرمودید قم ؟ ما نمی خواهیم برویم قم !
همین سانفرانسیسکو برای سرمان هم زیادی است
فرشته الهی دوباره این بار با تشر فرمود : اقم یا عبدالله!از بستر بیماری برخیز ! به یمن انفاس قدسی آسید علی آقای روضه خوان شفا یافته ای !
ترسان ولرزان پا شدیم دیدیم الحمدالله چار ستون بدن مان دیگر هیچ عیب و علتی ندارد .
جناب ملک الموت هم بار وبندیلش را بسته است و زده است به چاک !
حالا اگر شما هم خدای ناکرده کرونایی ، سرطانی ، شقاقلوسی ، چیزی گرفته اید بجای اینکه دست به دامان طبیبان و طالع بینان و امامزاده بیژن و امامزاده هاشم بشوید مستقیما به پیامبر زمان حضرت آسید علی آقای روضه خوان ملتجی بشوید که در چشم بر هم زدنی از آقای باریتعالی شفای عاجل شما را می طلبد و کاری میکند که پدر جد ملک الموت هم جرات نداشته باشد بشما نزدیک بشود .
از ما گفتن بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر