دنبال کننده ها

۱۲ مرداد ۱۴۰۲

بچه گربه های من

این بچه گربه ها وحشی بودند و از آدمیان می ترسیدند . هر پنج تای شان رنگ نارنجی داشتند .
یواش یواش با هم رفیق شده بودیم.
روی هرکدام هم اسمی گذاشته بودم. اسم های ایرانی.
وقتی از راه میرسیدم مثل برق و باد بسویم میدویدند و از سر و‌کولم بالا میرفتند .
می نشستم غذا خوردن و جست و خیزشان را تماشا میکردم.
یک روز رفتم از والمارت برای شان غذای خشک خریدم .فردایش دیدم پیدای شان نیست. گشتم ‌و گشتم پیدای شان کردم. هر پنج تای شان مرده بودند .
غذای چینی خورده بودند
May be an image of cat
All reactions:
Miche Rezai, Nasrin Zaravar and 72 others

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر