من به فال حافظ اعتقادی ندارم ولی یکبار یه اتفاق عجیبی برام افتاد .
تو اون ایامی که عمویم ازشرکت سیمان تهران اخراجم کرده بود و من به وزارت کار شکایت کرده بودم ، هیئت حل اختلاف تشکیل شده بود و من هی می رفتم و میآمدم .
یه روز من حافظ رو بازکردم، فکر میکنین چه بیتی اومد ؟
اصلا باور کردنی نیست . بعد از دو سه ماه عمویم به اون وضع مرد و جسدش هم پیدا نشد. اون روز فهمیدم شعر حافظ چه معنایی میده.
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر….
اون پولی هم که من از عمویم گرفتم که پول زیادی هم بود… اصلا معلوم نشد چی شد و چطوری خرج شد . یعنی حتی یه لیوان که مثلا موندگار بشه نخریدم….
از حرفهای هوشنگ ابتهاج( ه. الف. سایه )
———-
** احمد علی ابتهاج معروف به سلطان سیمان ایران در سوم اردیبهشت ۱۳۵۵ بهنگام رانندگی در جاده هراز تصادف کرد و اتومبیلش معلق زنان به رودخانه هراز در غلتید و هرگز جسد آقای ابتهاج پیدا نشد .
مصباح زاده مدیر روزنامه کیهان میگوید :
شماره رمز حساب سپرده ابتهاج در بانک سوئیس، روی گردنبندی مخصوص حک شده بود و همیشه در گردنش بود. طبق مقررات بانکهای سوئیس کسی که آن رمز را بداند صاحب تمام پولهای ابتهاج است. با پیدا نشدن آن گردنبند ، بانک حتماً پولها را بالا کشید و یک لیوان آب هم رویش
هوشنگ ابتهاج این شعر را پس از مرگ دردناک عمویش سروده است :
آن که سنگ صد بنای نو نهاد
سنگ گوری هم نصیب خود نبرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر