دنبال کننده ها

۲۲ مرداد ۱۴۰۱

جمهوری دموکراتیک خلق میان پشته !


می پرسد : آقا ! شما میدانید این میان پشته کجاست ؟
میگویم : والله تا آنجا که حافظه مان یاری میکند بگمانم جایی باشد حول و حوش بندر انزلی . دقیقا یادم نیست . چهل پنجاه سال است ایران نرفته ام .
میگوید : میان پشته محلی است بین پل انزلی و پل غازیان . یک قصر زیبایی هم دوره رضا شاه آنجا ساخته بودند که حالا موزه ابزار آلات جنگ و آدمکشی است .
میگویم : خب ، منظور ؟ تو هم انگاری کدخدا رستم شده ای ! چی شده که حالا یاد میان پشته افتاده ای ؟ سگی به بامی جسته گردش بشما نشسته ؟
میگوید : آیا هرگز چیزی در باره جمهوری دموکراتیک خلق میان پشته شنیده بودی ؟
میگویم : جمهوری خلق چی چی ؟ ول کن بابا اسدالله ، داری سر بسرمان میگذاری ؟
میگوید : در شهریور بیست پس از خروج رضا شاه از ایران و در آن بلبشو بازار زمان جنگ ، در ایامی که گوش ها بازیچه بانگ دروغ بود ، اهالی محترم میان پشته اعلام استقلال کردند و جمهوری دموکراتیک خلق میان پشته را بوجود آوردند !
میگویم : شوخی میفرمایید . مگر همچو چیزی هم میشود ؟
میگوید : نه آقا جان ! کدام شوخی ؟ تازه آنجا مدرسه ای هم داشتند که نام مدرسه را استالینگراد گذاشته بودند !
درد خنده ام میگیرد . نمیدانم بخندم یا گریه کنم . یاد روز های انقلاب می افتم .یادم میآید تازه از فرنگستان بر گشته بودیم ویک روز با رفیق مان از تبریز میآمدیم تهران .
دم دمای غروب رسیدیم کرج . دیدیم کنار خیابان یک بنده خدایی چادری زده است و کباب میفروشد . بوی کباب چنان در خیابان پیچیده بود که دین و دل و دستار از کف دادیم و رفتیم خدمت آقا کباب میل بفرماییم .
دیدیم به به چه بساطی ! زیر چادر منقلی گذاشته است و زغالی و وافوری !
گفتیم : آقا ! روز روشن ؟ کنار خیابان ؟ منقل و وافور ؟
خندید و گفت : ای آقا ! پس ما برای چه انقلاب کرده ایم ؟ انقلاب کرده ایم که آزاد باشیم دیگر ....!!
حیف که ما از انقلاب قبلی چیزی گیرمان نیامد اما اگر زنده ماندیم و عمرمان وفا کرد انشا الله در انقلاب بعدی میرویم ولایت مان و یک جمهوری خلقی آنجا راه می اندازیم و اسمش را هم میگذاریم جمهوری دموکراتیک خلق شیخان بر ......
این هم تصویری از جمهوری دموکراتیک خلق شیخان بر
May be an image of outdoors and temple

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر