دنبال کننده ها

۱۱ اسفند ۱۴۰۰

چو ایران نباشد

دیشب پریشب ها کم مانده بود ما با جناب آقای ابوالقاسم فردوسی دعوای مان بشود .
خدمت شان عرض کردیم : آخر قربان تان برویم ! این چه حرفی است که شما میزنید که : چو ایران نباشد تن من مباد ؟
شما با شکم گرسنه در آن روستای یخ زده " باژ " نشسته اید و تگرگ آمده است و گندم و جو و همه دار و درخت های تان را داغان کرده است آنوقت هنوز میفرمایید چو ایران نباشد تن من مباد ؟
تازه توقع هم دارید که آن " شاه محمود کشور گشای " که انگشت در جهان کرده و قرمطی می جست و میکشت ؛ بیاید فرمایشات حضرتعالی را حلوا حلوا بفرماید و توی کیسه خالی تان هم مقادیری زر و فیروزه و طلا و الماس بریزد ؟ شما فکر نسل های بعدی را نکرده بودید ؟ آخر با چنین پند حکیمانه ای چطوری برویم یکشاهی صنار اختلاس بفرماییم ؟ ها ؟
از همه اینها گذشته ؛ شما با چه دل و جراتی مقابل چنان شاه عدالت گستر قدر قدرتی که میگوید " همه شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم ، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست " می ایستید و سینه سپر میکنید و چشم در چشم چنان شاهنشاه آدمخواری میدوزید و میگویید " ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد ؛ اما این دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید " (1)
حالا نمیشد حضرتعالی بجای " چو ایران نباشد تن من مباد "میفرمودید که : چو اسلام نباشد تن من مباد ؟ وزن شعرتان بهم میخورد ؟ خب بهم بخورد ! سو وات ؟ مگر آسمان به زمین میآمد ؟ بقول این فرنگی های پدر سوخته Who Cares
چطور است دستکم میگفتی : چو ملا نباشد تن من مباد ؟ در آنصورت نه در پیرانه سری مجبور میشدی از فقر و ناداری و گرسنگی بنالی و بگویی :
الا ای بر آورده چرخ بلند
به پیری چه داری مرا مستمند
و نه آن مذکر طبرانی بجرم اینکه رافضی هستی از دفن جنازه ات در گورستان مسلمانان جلو گیری میکرد .(2) . از آن گذشته ؛ وزن و قافیه شعرت هم بهم نمیریخت و حالا در عصر فرمانرایی عمله جور ؛ نامت میشد حجت الاسلام و المسلمین آ سید ابوالقاسم فردوسی طوسی و گنبد و بارگاه و یک فقره شجره نامه معتبر داشتی که نسب ات را به امام زین العابدین بیمار میرسانید و خلایق هم میآمدند در بارگاهت دخیل می بستند و نذر میکردند و خودت هم حالا یک امپراتوری داشتی عینهو امپراتوری آقام اما م رضا ( گیرم امپراتوری با ط دسته دار ! )
جناب آقای فردوسی ! این رفیق مان - ابن محمود - حق دارد که میگوید : این بیتی که سروده ای دور از منزلت یک ایرانی فهمیده است . خودت درستش میکنی یا اینکه بدهیم یکی از بزرگان اهل تمیز درستش کند ؟
جناب فردوسی پاکزاد ! در زمان و زمانه ما : هدف از کائنات ما هستیم
- ما نباشیم هست و نیست مباد !
***********
1- تاریخ سیستان
2- چهار مقاله عروضی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر