دنبال کننده ها

۶ مهر ۱۴۰۰

حال مان خوب است

امروز صبح اول وقت آمده بودیم بیمارستان . خیال میکردیم قلب مان عیب و علتی پیدا کرده است . قفسه سینه مان بشدت درد میکرد .
رفتیم آنژیو گرافی. بعدش رفتیم چی چی لوژی . پشت بندش رفتیم چی چی گرافی . نیم کیلو خون هم از ما گرفتند . ده تا دکتر دیدیم . شش هفت ساعت در بیمارستان بودیم . حوصله مان هم سر رفته بود . از این راهرو به آن راهرو . از این بخش به آن بخش . تازه فهمیدیم چقدر قدر و قیمت داریم . تا حالا قدر و قیمت خودمان را نمیدانستیم !
یکبار سردمان شده بود . لباس گرم هم با خودمان نبرده بودیم . روی مان هم نمیشد به پرستاری بگوییم سردمان است . نیم ساعتی تحمل کردیم . آخرش دیدیم از سرما میلرزیم و دندان های مان به هم میخورد . پرستاری آمد و ما را در ملافه ای پیچید . آخی راحت شدیم !
ساعت سه بعد از ظهر بود که یکی از دکترها خوش و خندان آمد و گفت :گود نیوز مستر گیله مرد ! قلب تان هیچ عیب و علتی ندارد . همه آزمایش ها نشان میدهد حضرتعالی آدم سالمی هستید . فقط قند خون تان کمی بالاست .می توانید تشریف مبارک تان را ببرید .
وقتی از بیمارستان بیرون آمدیم گرسنه مان بود . گفتیم برویم یکی از آن ساندویچ های فرد اعلای «آدم خفه کن » بلمبانیم و از خجالت این شکم بی هنر پیچ پیچ در آییم اما از ترس اینکه نکند فردا پس فردا گرفتار بلای دیگری بشویم از خیرش گذشتیم .کاشکی دسترسی به این لیلا خانم نازنین داشتیم و یک شکم سیر از آن دستپخت بی همتای شان میل میفرمودیم !
یک نکته دیگر را هم بگوییم و بگذریم :
امروز ما فهمیدیم چقدر رفیق و دوست مهربان در اینسو و آنسوی دنیا داریم .
ما حال مان خوب است . دست یکایک شما را به مهر میفشاریم و روی یکایک تان را می بوسیم و میگوییم :
تن تان به ناز طبیبان نیازمند مباد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر