سراسر شب را به داستان « پدر خوانده» گوش میدهم . در خواب و در بیداری.
می خوابم و بر میخیزم و داستان را پی میگیرم .
صبح که می شود از خود می پرسم : آیا براستی انسان گرگ انسان است ؟
این جمله در یکی از نمایشنامه های پلوتوس که دویست و پنجاه سال پیش از میلاد مسیح میزیست بکار رفته است.
فروید در کتاب « تمدن و مصائب آن » می گوید : پس از آنهمه تجارب تلخی که بشریت طی هزاره ها بدست آورده چه کسی جرات دارد این جمله را نفی کند ؟
در آیین مسیحیت یک فرمان آرمانی وجود دارد که میگوید : همنوع خود را همچون خویش دوست بدار
فروید با اشاره به همین فرمان آرمانی مسیح میگوید :هیچ چیز به اندازه همین فرمان با طبیعت و ذات بشر نا هماهنگ و مغایر و نا سازگار نیست .
تامس هابز که برخی او را بزرگترین فیلسوف و نظریه پرداز قرن هفدهم انگلستان میدانند معتقد بود که انسان در ذات خود برای انسان های دیگر همچون گرگ است اما با کنترل او می توان کاری کرد که انسان برای دیگر انسان ها همچون خدا باشد.
سراسر شب را به داستان پدر خوانده گوش میدهم و بگاه پگاه با پلوتوس همنوا میشوم که : انسان گرگ انسان است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر