من از واژه « اگر » نفرت دارم . دلیلش را میگویم :
اگر عباس میرزا در جوانی نمرده بود و بر تخت سلطنت نشسته بود
اگر معاهده گلستان و ترکمانچای منعقد نشده بود
اگر محمد شاه قاجار قائممقام فراهانی را نکشته بود
اگر الکساندر گریبایدوف بدست مردم خشمگین ایران به قتل نرسیده بود
اگر میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و خبیرالملک توسط محمد علی میرزا ی قاجار پای درخت نسترن سر بریده نمیشدند
اگر ناصرالدین شاه ، شاهرگ میرزا تقی خان امیر کبیر را در حمام فین کاشان نمی برید
اگر ماجرای تحریم تنباکو به وقوع نمی پیوست
اگر انقلاب مشروطیت بدست ناکسان و جاهلان و ملایان و نابکاران از محتوی تهی نمیشد
اگر متمم اصل دوم قانون اساسی مشروطیت به تصویب نمی رسید
اگر سید عبدالله بهبهانی را نمی کشتند
اگر در پارک اتابک ستار خان را به گلوله نمی بستند
اگر نهال نوپای مشروطیت خشک نمی شد
اگر رضا شاه پهلوی تیمورتاش را نمی کشت و داور و سپهدار اعظم را به خودکشی وا نمیداشت
اگر سکان حکومت را به سیاستمدار استخوان داری همچون قوام السلطنه وا میگذاشتند
اگر حزب توده هرگز در سرزمین مان پا نگرفته بود
اگر دولت ملی مصدق بیاری کاشانی و شعبان بی مخ و اراذل و فواحش سقوط نمیکرد
اگر شاه صدای انقلاب مردم را زودتر شنیده بود
اگر بجای شاپور بختیار، کذاب نابکاری بنام خمینی را بر مسند شاهی ننشانده بودیم
اگر بجای شور ، شعور را بر میگزیدیم
اگر آنهمه « این مباد آن باد » نمی سرودیم
اگر ………
و صدها « اگر » دیگر
وای از این اگر ها .
چه واژه هولناکی است این « اگر »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر