اینجا جلوی خانه ام بر فراز کاجی بالا بلند ، مرغکی لانه ای ساخته است.
من گهگاه -صبحگاهان - جیک جیک جوجه هایش را می شنوم .
امروز دیدم قیامتی بر پاست . آمدم بیرون . عقابکی آمده بود بر فراز همان کاج پر میکشید و میکوشید جوجه ای برباید .
مرغان از یمین و از یسار بر او می تاختند و جیک جیک خشماگین شان تا آسمان هفتم میرفت و تا آن عقابک را از لانه شان دور نکردند از تلاش و ناله و فریاد دست باز نداشتند .
بیاد شعر مرحوم دهخدا افتادم :
هنوزم ز خردی به خاطر در است
که در لانه ماکیان برده دست
به منقارم آنسان به سختی گزید
که اشکم چو خون از رگ آن دم جهید
پدر خنده بر گریه ام زد که هان!
وطن داری آموز از ماکیان
******
ماکیان = مرغ/ پرنده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر