دنبال کننده ها

۱ اسفند ۱۳۹۹

مرحوم و مرحومه

آقا ! ما دیگر جرات نمیکنیم توی صفحات فیس بوق آفتابی بشویم . همینکه شبی نصفه شبی از مشقات و ریاضات زاویه زندگی خلاصی می یابیم و پای مان را توی این صحرای عرصات میگذاریم می بینیم همه اش خبر مرگ این و آن است و دیگر هیچ ! این آقا مرحوم شده آن خانم مرحومه!
چه مرگ تان است ای خلایق؟ چرا هی چپ و راست قالب تهی میکنید و به عالم هیچستان می کوچید ؟ مگر این دنیای زیبای متعفن چه عیب ‌و ایرادی دارد که رخت از این جهان بر می کشید ؟نمیدانید ما ترس برمان میدارد ؟ نمی فهمید ما هم لب گور ایستاده ایم ؟ حالی تان نیست که ما آرد مان را بیخته و الک مان را آویخته و در صف انتظاریم تا قبض و برات آخری را بدهیم ؟ چه اصراری دارید ما را بترسانید ؟ ها ! ؟
صبح اول وقت همینکه چشم مان را باز می کنیم‌می بینیم فلانی مرده است . آنوقت صفحات این جناب فیس بوق پر میشود از روضه خوانی و آه و ناله و افسوس و‌حیرت و حسرت . چه داستان ها که در باره سجایا و فضایل آن مرحوم و مرحومه گفته نمی‌شود . چه شعر های سوزناک که در فقدان آن مرحوم و آن مرحومه سروده نمی‌شود .
ما ملت زنده کش مرده پرست انگار مترصد فرصتی هستیم تا آقای فلانی مرحوم و خانم فلانی مرحومه بشوند تا بنشینیم و بیاد شهیدان کربلا و گلوی عطشان علی اصغر زار بزنیم و اشک بریزیم و مرثیه ساز کنیم .
چه خبرتان است آقایان ؟ چه مرگ تان است خانم ها ؟ حالا نمی‌شود کمی درنگ بفرمایید و ما پیر و پاتال ها را زهره ترک نفرمایید ؟ عجب گیری افتادیم ها !؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر