گل و پیاز
یک بار نیما یوشیج بر حسب عادتش عالیه خانم(همسرش) را رنجانده بود. از سیمین دانشور کمک خواست که رنجش عالیه خانم را بر طرف کند.
سیمین گفت: برایش یک سبد گل بخر.
نیما سفارش سیمین را پذیرفت وبرای عالیه خانم یک من پیاز خرید !
وقتی کتاب مدیر مدرسه در آمد من از آل احمد خواستم یک جلدش را به من بدهد .شاگرد مدرسه کلاس نهم دهم بودم پول زیادی برای کتاب خریدن نداشتم .
آل احمد با خنده گفت : « یک فلانکشی( فلانکش تکیه کلام آل احمد بود ) یه کتاب می نویسه، یه فلانکشی اون کتابو چاپ میکنه، یک فلانکشی هم باید پیدا بشه اون کتاب رو بخره »
خشم و هیاهو زمانی منتشر شد که من دانشجوی سال اول پزشکی بودم . با جلال و سیمین در کانون فیلم بر خورد کردم .
در میان خوش و بش، آل احمد گفت: « جوون! یک جلد از اون خشم و هیاهو را بیار امضا کن « به استادم» و بده به من ! »
من با همان خنده و شوخی معمول مان گفتم :
«آقا جلال! یه فلانکشی یه کتاب می نویسه . یه فلانکشی اونو ترجمه میکنه. یه فلانکشی هم ....»
حرفم تمام نشده آل احمد پایش را کوبید زمین و گفت :ای پدر سوخته !
و سیمین از خنده غش کرد.
« از حرف های دکتر بهمن شعله ور »
نافه- شماره ۴۷-مرداد و شهریور ۱۳۹۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر