آقا ! ما هزار سال است آواره قاره ها و کشور ها هستیم !( حالا مته به خشخاش نگذارید که مگر همچی چیزی هم میشود ؟ هزار سال ؟) میدانیم همچی چیزی شدنی نیست اما شما بزرگواری بفرمایید و بگویید چهل سال .
باری . ما چهل سال است در قاره ها و کشور ها پرسه میزنیم . هزار جور بلای ارضی و سماوی و ارزی و عرضی هم در این چهل سال بر ما نازل شده است .
صد البته آنوقت ها هم که در مملکت خودمان می چریدیم و سلانه سلانه برای خودمان پرسه میزدیم و دلی دلی میخواندیم فی الواقع غریب در وطن بودیم و بقول حافظ جان « بجز صبا و شمال» کسی ما را نمی شناخت و سنگی در ترازوی مان نمیگذاشت
بجز صبا و شمالم نمی شناسد کس
غریب من که بجز باد نیست دمسازم
در این چهل سال تا آنجا که زورمان میرسید رفتیم زبان های جور واجور یاد گرفتیم . اول ترکی یاد گرفتیم . بعدش رفتیم زبان شیرین شیرازی البته با لهجه گیلکی آموختیم . تا آمدیم زبان سمنانی یاد بگیریم یک آقای نتراشیده نخراشیده هیولای سپید موی سیاه دل ابلیسی از راه رسید و چنان زد بر بساطم پشت پایی که هر خاشاک ما افتاد جایی !
فلذا ! رفتیم آرژانتین . آنجا دور از جان شما یک عالمه عمر عزیز مان را پشت نیمکت مدارسه ! نشستیم و با آمیگوهای شیلیایی و گواتمالایی و پرویی و کلمبیایی همدم و رفیق و همسخن و همراه شدیم بلکه چهار کلام اسپانیولی یاد بگیریم شاید روزی روزگاری بکارمان بیاید
تازه داشتیم راه و رسم دلربایی را یاد میگرفتیم و عشوه های پریرویان آرژانتینی را با کلماتی همچون « تی آمو» و « تی کی یرو » پاسخ میدادیم که دوباره مجبور شدیم بار و بندیل مان را ببندیم و تخته بند ینگه دنیا بشویم و برویم دوباره مختصری این زبان یاجوج ماجوج بی صاحب مانده انگریزی را یاد بگیریم!
آقا ! خدا بسر شاهد است شبانه روز دود چراغ خوردیم تا توانستیم عینهو انبان ابوهریره یک عالمه لغت و افعال ماضی و مستقبل و با قاعده و بی قاعده و ضمیر و مصدر مرخم توی این کله مبارک مان فرو کنیم، اما هنوز که هنوز است با وجودی که بارها و بارها از قوه بحریه و بریه و اطفاییه و ارضیه و جویه مدد گرفته ایم ، بازاین « هویج» لاکردار توی کله مان جا نمیگیرد که نمیگیرد ! یعنی هر چه به خودمان فشار میآوریم و مشق شب می نویسیم و تمرین و ممارست میفرماییم باز هم تا صحبت «هویج » میشود عینهو همین میرزا اسدالله خان های تریاکی و برادران قاچاقچی انقلابی! اسم این حرامزاده پدر سوخته از یادمان میرود و میگوییم سانا اوریا !!
میشود شما فکری به حال ما بفرمایید و ما را از این مخمصه عظما نجات بدهید؟
بنظر شما ما به دکتری ، دعا نویسی ، روانشناسی ، رمالی، بیطاری، چیزی احتیاج نداریم ؟ملتفت عرایض مان که هستید انشاالله؟!
*********
*سانااوریاzanahorias در زبان اسپانیولی به معنای زردک- هویج
*Te Quiero دوستت دارم
*Te Amo عاشقتم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر