دنبال کننده ها

۲۷ فروردین ۱۳۹۹

قرمه سبزی


مادر بزرگ هفته ای هفت روز توی آشپزخانه سرگرم پخت و پز است.
میگویم :نسرین جان من چیزی نمیخواهم ها ! یک لیوان شیر میخورم میروم میخوابم.
میگوید : دارم برای نوه ها غذا درست میکنم .
نوه ها - نوا جونی و آرشی جونی- غذای ایرانی دوست دارند . مخصوصا قرمه سبزی و کتلت. با چنان ملچ ملوچ و لذتی میخورند که ما کیف میکنیم.
من قرمه سبزی دوست ندارم . از قیمه پلو و کتلت هم بدم میآید . به استانبولی پلو میگویم آشغال پلو! آرشی جونی هم از استانبولی پلو خوشش نمیآید . تا نگاهش به این غذا می افتد اخم هایش را تو هم میکند و میگوید : نو...نو
هر وقت به نوا جونی زنگ میزنیم و می پرسیم چه غذایی دوست داری برایت بیاوریم بی هیچ تامل و درنگی میگوید : گورمه سبزی!
دیروز رفته بودم دیدن شان . برای شان غذا برده بودم . یک دوربین عکاسی هم برای نوا جونی خریده بودم برود از عروسک هایش عکس بگیرد . عکاسی را خیلی دوست دارد . عکاس خوبی هم هست .
میگوید : بابا بزرگ! من امروز گریه کردم
می پرسم : چرا بابا جونی؟
میگوید : دوستانم را « میس» کرده ام.
توی دلم میگویم : ما هم دوستان مان را « میس» کرده ایم نازنین.
راه افتادم و گفتم :
کرونا خر است
گاو نر است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر