حسین دولت آبادی برادر محمود دولت آبادی میگوید :
برادرم پیر مرد ابله بزدل حقیر مزخرفی است که از هول و هراس لجن به سراپای وجود خود میمالد و فرصت میدهد تا دیگران نیز او را لجن مال کنند
حسین دولت آبادی نویسنده مقیم فرانسه که پیش از این کتاب چهار جلدی « گدار » را از او خوانده ایم برادر همین محمود دولت آبادی است که این روزها مرگ قاسم سلیمانی خاری به قلبش نشانده است!!
حسین دولت آبادی امروز در واکنش به سخنان برادرش یا د داشتی نوشته است که نشانگر درک درست یک روشنفکر متعهد ایرانی در برابر بیدادی است که آفاق تا آفاق میهن مان را در نوردیده است
این یاد داشت را بخوانید تا بدانید که در جامعه فلاکت زده ما هنوز هستند آدمیانی که بدون هیچگونه ادعای روشنفکری هیچ حقیقتی را فدای مصلحتی نمیکنند
-----
این یاد داشت را بخوانید تا بدانید که در جامعه فلاکت زده ما هنوز هستند آدمیانی که بدون هیچگونه ادعای روشنفکری هیچ حقیقتی را فدای مصلحتی نمیکنند
-----
«جنایتکاران قابل دفاع و دلسوزی نیستند، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند.»...
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
زنده یاد حمید مومنی، (م. بید سرخی)، در جلسهای به شوخی میگفت: « من بی طرفم، صد البته بیطرفی بیشرفیست.». همة کسانی که آن روز عصر به سخنان او گوش میدادند، میدانستند که حمید بیطرف نبود. شاهد: چندی بعد، شنیدم که کسی او را لو داد و مأمورهایِ ساواک شاه از پنجرة طبقة دوم یا سوم آپارتمان مقابل، آن نازنین را جلو در خانهاش به رگبار بستند. باری، در این زمانة خونریز نمیتوان بیطرف ماند و زبان در کام کشید و مهر برلب زد. خاموشی «روشنفکر!!» و بیطرفی او بیتردید به سود دولتها و به ضرر مردم تمام خواهد شد. گیرم گاهی موضع گیری بین جنگ دو دولت تروریستی و متخاصم، در اینجا، ( ایران و آمریکا) حساساست و موقعیّت آنقدر باریک که اگر روشنفکر هشیارانه رفتار نکند، فاجعه به بار خواهد آورد.
آن «روشنفکری» که حقیقت را میداند و پا روی حقیقت میگذارد و آن را به هر بهانهای نادیده میگیرد، بیتردید خائناست. آن نویسندة نامدار ایرانی که کشتار هزار و پانصد جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده میگیرد و برای جنایتکار، دل میسوزاند و پستان به تنور میچسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتیاست که سَرِپیری از هول و هراس، لجن به سر تا پای خودش میمالد و مجال و فرصت میدهد تا دیگران نیز او را لجن مال کنند. او در زمان شاهنشاه، به بهانة این که «نویسنده است و فقط میخواهد بنویسد!!!»، دست به دامن «شهبانو» شده بود و در این سالهای اخیر، به همین بهانه، از ترس و زبونی، زیر بالِ عبای «آخوندهایِ معتدل» و «اصلاح طلب» پنهان شدهاست تا گزندی از روزگار نبیند. این نویسندة نامدار که روزگاری سنگ مردم را به سینه میزد و سالها از قِبِل آنها نان میخورد، نمی فهمد و یا نمیخواهد بفهمد که هیچ بهانه و مستمسکی رفتار او را توجیه نمیکند و به خواری و خفت او منجر میشود. نه این این حکومت و عناصر این حکومت خونخوار قابل دفاع نیستند، حکومتی که مردم گرسنه و عاصی را در خیابانها به رگبار میبندد، جنایتکاراست و جنایتکاران قابل دفاع و دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند.
.
www.dowlatabadi.netید
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
زنده یاد حمید مومنی، (م. بید سرخی)، در جلسهای به شوخی میگفت: « من بی طرفم، صد البته بیطرفی بیشرفیست.». همة کسانی که آن روز عصر به سخنان او گوش میدادند، میدانستند که حمید بیطرف نبود. شاهد: چندی بعد، شنیدم که کسی او را لو داد و مأمورهایِ ساواک شاه از پنجرة طبقة دوم یا سوم آپارتمان مقابل، آن نازنین را جلو در خانهاش به رگبار بستند. باری، در این زمانة خونریز نمیتوان بیطرف ماند و زبان در کام کشید و مهر برلب زد. خاموشی «روشنفکر!!» و بیطرفی او بیتردید به سود دولتها و به ضرر مردم تمام خواهد شد. گیرم گاهی موضع گیری بین جنگ دو دولت تروریستی و متخاصم، در اینجا، ( ایران و آمریکا) حساساست و موقعیّت آنقدر باریک که اگر روشنفکر هشیارانه رفتار نکند، فاجعه به بار خواهد آورد.
آن «روشنفکری» که حقیقت را میداند و پا روی حقیقت میگذارد و آن را به هر بهانهای نادیده میگیرد، بیتردید خائناست. آن نویسندة نامدار ایرانی که کشتار هزار و پانصد جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده میگیرد و برای جنایتکار، دل میسوزاند و پستان به تنور میچسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتیاست که سَرِپیری از هول و هراس، لجن به سر تا پای خودش میمالد و مجال و فرصت میدهد تا دیگران نیز او را لجن مال کنند. او در زمان شاهنشاه، به بهانة این که «نویسنده است و فقط میخواهد بنویسد!!!»، دست به دامن «شهبانو» شده بود و در این سالهای اخیر، به همین بهانه، از ترس و زبونی، زیر بالِ عبای «آخوندهایِ معتدل» و «اصلاح طلب» پنهان شدهاست تا گزندی از روزگار نبیند. این نویسندة نامدار که روزگاری سنگ مردم را به سینه میزد و سالها از قِبِل آنها نان میخورد، نمی فهمد و یا نمیخواهد بفهمد که هیچ بهانه و مستمسکی رفتار او را توجیه نمیکند و به خواری و خفت او منجر میشود. نه این این حکومت و عناصر این حکومت خونخوار قابل دفاع نیستند، حکومتی که مردم گرسنه و عاصی را در خیابانها به رگبار میبندد، جنایتکاراست و جنایتکاران قابل دفاع و دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند.
.
www.dowlatabadi.netید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر