دنبال کننده ها

۱۳ اسفند ۱۳۹۷

در گورستان مسلمانان


اینجا امروزباران میبارد . اگرچه درختان بادام شکوفه کرده اند اما گویی باران را سر باز ایستادن نیست . همچنان یکریز می بارد . همچون برفی بر موی و روی مان .
من اینجا کنار پنجره نشسته ام بارش باران را تماشا میکنم . باغستان هاو مزارع اطراف خانه ام کم و بیش در آب فرو رفته اند . و باران همچنان می بارد . یکریز .
دیشب با رفیقانم رفته بودم شام بخورم . همان رستورانی که جولانگاه جوان هاست . همان رستورانی که غلغله شاد جوانها تا آسمان هفتم میرود .
یکی از رفیقانم از سفر ایران بر گشته بود . با اشتیاق به حرف هایش گوش میدادم . میگفت مردم ایران آن نیستند که ما خارجه نشینان در ذهن خود داریم . هنوز سرشار از مهربانی اند . هنوز دست هم را میگیرند . هنوز به یاری هم می شتابند . هنوز فقرشان و ثروت شان را باهم تقسیم میکنند . هنوز جوانه های عاطفه در دل آدمیان نمرده است !
آن دوست دیگرم از سفر هند بر گشته بود . با دفتری از خاطرات شیرین .
برایم از شگفتی های هند گفت . از فقری که آفاق تا آفاق گسترده است. از مردمی که به آنچه که دارند خشنودند . از مردمی که فقر و ناداری خود را به گردن امریکا و انگلیس و اسراییل و روس و پروس و حتی دولت های خود نمی اندازند . مردمی که براستی فقیرند اما شادند و این شادی را در تلالوی رنگها ی لباس شان می توان دید . مردمی که ایرانی ها را بسیار دوست میدارند و این دوست داشتن را صمیمانه نشان میدهند .
من اما به فکر فرو میروم . اینجا در شهر ساکرامنتو ، در مرکز ایالت کالیفرنیا ، مسلمانان پاکستانی و افغان و عرب گورستانی برای همکیشان خود ساخته اند . اگر مسلمانی بمیرد تنها با پرداخت پانصد دلار صاحب آرامگاهی میشود و تشریفات دفن و یادبودش هم با همان پانصد دلار انجام میگیرد، اما تا امروز حتی یک ایرانی حاضر نشده است در این گورستان به خاک سپرده شود !
اگر یک ایرانی بمیرد میروند با پرداخت پانزده تا بیست هزار دلار در گورستان مسیحیان به خاکش می سپارند !
پرسشم اما این است :
آیا ایرانی ها خود را تافته جدا بافته میدانند ؟
آیا ایرانی ها نژاد پرست اند ؟
آیا ایرانی ها نمیخواهند حتی پس از مرگ با عربها و افغان ها و پاکستانی ها هم هویت شوند ؟
آیا ایرانی ها دون شان و منزلت خود میدانند که حتی در خانه خاموشان با هندی و افغان و عرب و پاکستانی و مسلمان افریقایی همسایه شوند ؟
جوابش را نمیدانم . شاید بخشی از آنچه که بر شمرده ام با واقعیت همخوانی داشته باشد اما همه حقیقت نیست . بگذارید آن روی سکه را هم نشان تان بدهم :
من وصیت کرده ام پس از مرگم جسدم را در اختیار دانشکده پزشکی دانشگاه استانفورد بگذارند شاید دانشجویی یا دانشجویانی را بکار آید . شاید قلب و کلیه و چشم و گوشم به بازیافت سلامت انسان دیگری یاری رساند . اما بهیچوجه حاضر نیستم در گورستان مسلمانان بخاک سپرده شوم . بهیچوجه نمیخواهم حتی جسدم هویت اسلامی بگیرد . بهیچوجه حاضر نیستم مردی از تبار اهرمن چهرگان زاغ سار که جهان و انسان و بشریت را به گنداب باورهای اهریمنی خویش آلوده اند در برابر جنازه ام بایستد و با زبانی که خود نیز آنرا در نمی یابد کلماتی را بر زبان آورد و فرزندان و رفیقان و اقوام و دوستانم را بگریاند
بنا براین اگر هیچ ایرانی حاضر نیست در گورستان مسلمانان بخاک سپرده شود دلیل اصلی اش این است که نمی خواهد هویت اسلامی بگیرد . بویژه آن هویتی که حاکمان ایران آنرا ساخته و پرداخته اند .
یاد مهندس بازرگان بخیر باد . مرد درستکار با ایمانی بود . این آیه از قرآن را می خواند : اذا جا نصرالله والفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا .....
آنگاه سری به تاسف می جنبانید و میگفت : از روزی که این آقایان آمده اند وامام و ولی فقیه و آیت الله العظمی شده اند مردم ایران بجای یدخلون فی دین الله، گروه گروه و هزار هزا ر« یخرجون فی دین الله » میکنند و از دین این آقایان خارج
میشوند
ما هم یکی از همان یخرجونی ها هستیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر