دنبال کننده ها

۱۴ بهمن ۱۳۹۷

رفیقان را مرنجان


رفیقان را مرنجان !
این رفیق شاعرمان- مسعود سپند - چند روزی گرفتار بیماری و بیمارستان و درد و بستر و دکتر و مداوا بود .
گفتیم : سپند جان . غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد . ترا بجان امشاسپندان از بستر بیماری برخیز و بیا با ما باش و برای مان شعر بخوان ، والله یک داغ دل بس است برای قبیله ای !
الحمدالله این شاعر معرفت و صفا و شعور و شعر و رفاقت ، از بستر بیماری بر خاست و لابد همین امروز و فرداست که با شعر تازه ای حلاوت دیگری به زندگی مان ببخشد 
امروز دیدم هادی خرسندی شعری برای سپند سروده است که حیفم میآید نخوانیدش :
...
به تو جان سپندا، ضعف و بیماری نمیآید
بغیر از مجلس آرائی، سپنداری نمیآید
رفیقان را مرنجان، دوستداران را مکن غمگین
که از تو بیوفائی، مردم آزاری نمیآید
بدان طبع لطیف و هیکل ورزیده میدانم
ز تو جز شاعری و وزنه برداری نمیآید!
بگیر این چاربیتی را و از بستر بیا بیرون
که از من هم پزشکی و پرستاری نمیاید

۱ نظر:

ناشناس گفت...

شیطون بلا اون شال سفید رنگت منو بوکشته برای خودتان یک پا کاپیتالیستی شده اید و ان مرد با صدایی جاودان که در کنار شما ایستاده است!

ارسال یک نظر