در باغ پسته
اول صبحی سه چهار ساعت رانندگی کردیم رفتیم مزرعه پسته . یک عالمه شال و کلاه هم با خودمان برده بودیم مبادا سرما بخوریم . به خودمان گفتیم همیشه تقویم سال روی گاو نمیگردد که از آسمان آرد و عدس ببارد . کار از محکم کاری عیب نمیکند. بهتر است خودمان را خوب بپوشانیم که گرفتار آنفلو آنزا و این زهر ماری ها نشویم .رفتیم یک لیوان قهوه داغ هم گرفتیم نشستیم پشت فرمان . آسمان آبی بود و آفتاب هم سرگرم دلربایی .
توی ماشین به رادیو گوش میدادیم . میگفت در فلان شهر ایالت میسوری سرمای هوا به ۶۴ درجه زیر صفر رسیده است . بی اختیار احساس سرما کردیم . چشم مان به درجه حرارت ماشینمان افتاد . ۶۵ درجه فارنهایت بالای صفر بود .یعنی تفاوت دمای کالیفرنیا و میسوری ۱۲۹ درجه فارنهایت است !اینکه خلایق چگونه در چنان سرمای جانسوزی نفس میکشند ما که عقل مان بجایی قد نمیدهد ! اگر در کالیفرنیا سرمای هوا به پایین تر از پنجاه درجه فارنهایت برسد ما هوارمان در میآید که وای چاییدیم ! وای نفله شدیم از سرما ! وای مگر اینجا آلاسکاست؟
باری . آسمان همچنان آبی و آفتابی بود . موقع برگشتن از مزرعه چنان گرم مان شد که چند باری برای چند دقیقه ای کولر ماشینمان را روشن کردیم
حالا که این داستان را برای تان میگوییم خودمان گرفتار عذاب وجدان شده ایم . بخودمان میگوییم آخر این انصاف است که ما در هوای ۶۵ درجه زندگی کنیم دوستان و رفیقان مان در سرمای ۶۵ درجه زیر صفر ؟ بعد به خودمان دلداری میدهیم و میگوییم : آقای گیله مرد ! شما که تقصیری ندارید ! خدا کوه را می بیند برفش را می فرستد ! این تقصیر رفیقان شماست که بجای اینکه به کالیفرنیا بیایند رفته اند نیویورک و تورنتو و شیکاگو و واشنگتن و میسوری و جاهای خوش آب و هوا ! شما چه تقصیری دارید ؟ ها والله ! تقصیر خودشان است
توی ماشین به رادیو گوش میدادیم . میگفت در فلان شهر ایالت میسوری سرمای هوا به ۶۴ درجه زیر صفر رسیده است . بی اختیار احساس سرما کردیم . چشم مان به درجه حرارت ماشینمان افتاد . ۶۵ درجه فارنهایت بالای صفر بود .یعنی تفاوت دمای کالیفرنیا و میسوری ۱۲۹ درجه فارنهایت است !اینکه خلایق چگونه در چنان سرمای جانسوزی نفس میکشند ما که عقل مان بجایی قد نمیدهد ! اگر در کالیفرنیا سرمای هوا به پایین تر از پنجاه درجه فارنهایت برسد ما هوارمان در میآید که وای چاییدیم ! وای نفله شدیم از سرما ! وای مگر اینجا آلاسکاست؟
باری . آسمان همچنان آبی و آفتابی بود . موقع برگشتن از مزرعه چنان گرم مان شد که چند باری برای چند دقیقه ای کولر ماشینمان را روشن کردیم
حالا که این داستان را برای تان میگوییم خودمان گرفتار عذاب وجدان شده ایم . بخودمان میگوییم آخر این انصاف است که ما در هوای ۶۵ درجه زندگی کنیم دوستان و رفیقان مان در سرمای ۶۵ درجه زیر صفر ؟ بعد به خودمان دلداری میدهیم و میگوییم : آقای گیله مرد ! شما که تقصیری ندارید ! خدا کوه را می بیند برفش را می فرستد ! این تقصیر رفیقان شماست که بجای اینکه به کالیفرنیا بیایند رفته اند نیویورک و تورنتو و شیکاگو و واشنگتن و میسوری و جاهای خوش آب و هوا ! شما چه تقصیری دارید ؟ ها والله ! تقصیر خودشان است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر