دنبال کننده ها

۹ دی ۱۳۹۴

سرجوخه جبار ....

... در اوایل سلطنت رضا شاه ؛  در یکی از شهر های کوچک مازندران ؛ درجه داری بنام سرجوخه جبار فرمانده پاسگاه ژاندارمری بود .
در این پاسگاه غیر از خود سرجوخه جبار ژاندارم دیگری خدمت میکرد که سوادش از جناب سرجوخه کمی بیشتر بود .
در همین زمان راهزن مسلحی در منطقه پیدا شده بود که سر جوخه جبار بارها او را دستگیر کرده و به دادسرا تحویل داده بود بود اما دستگاه قضایی منطقه این جناب دزد را با گرفتن ضمانت آزاد میکرد و آقای دزد هم میآمد به ریش سرجوخه جبار میخندید
پس از مدتی وقتی برای آخرین بار این آقای دزد به چنگ سرجوخه جبار افتاد  بجای اینکه تحویل دادگستری اش بدهد تصمیم میگیرد خودش شخصا محاکمه و مجازاتش کند .بنابراین به ژاندارم دستیارش میگوید : ما اینجا در پاسگاه یک کتاب قانون داشتیم ؛ برو این کتاب را پیدا کن و بیار تا ببینیم چه مجازاتی باید برای این دزد پر رو در نظر بگیریم .
ژاندارم کتاب قانون را میآورد و  شروع به خواندن آن  میکند . پس از اینکه همه کتاب ماده به ماده خوانده میشود ماده ای که منطبق با وضعیت آقای دزد محترم باشد در آن پیدا نمیشود .
سر جوخه جبار میگوید : معلوم میشود که این قانون همه اش  " ماده " است و هیچ " نری " در آن نیست .
پس به ژاندارم فرمان میدهد که بنویس :
نر شماره یک - اگر سارق مسلحی چندین بار بوسیله پاسگاه ژاندارمری دستگیر و به داد سرا تحویل و توسط دادسرا آزاد شده باشد مجازاتش اعدام است .
آنگاه با کمک ژاندارم ؛  آقای دزد را به درختی بسته و تیر بارانش میکند . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر