دنبال کننده ها

۲۹ شهریور ۱۴۰۳

در مزرعه دوست

در مزرعه دوست
رفیق مان دعوت مان کرد که آقا ! بیایید سر مزرعه ام ، بیایید خربوزه هندوانه ببرید !
ما هم با دوتا از رفیقان ریسه شدیم رفتیم مزرعه اش.دیدیم خدای من ! خربزه هندوانه که هیچ ، هزار جور میوه و سبزی و سبزینه دارد. تا چشم کار میکند دار و‌درخت است و جالیز است و باغستان ‌و تاکستان و نهالستان و انارستان و انجیرستان . حتی میوه ای بنام « کونوس» دارد که مختص جنگل های گیلان است .
صندوق عقب ماشین را پر کردیم از هندوانه و خربزه و گوجه فرنگی . آنهم چه خربزه هایی ! از خربزه مشهدی بگیر تا خربزه افغانی و هزار جور خربزه دیگر هر یک به شکلی و رنگی.
آمدیم خانه . دیدیم اول باید سهم همسایگان مان را بدهیم . بدون اینکه سهم همسایگان مان را بدهیم اینها که از گلوی ما پایین نمی روند . رفتیم خانم کیم و خانم هیدر و خانم کاتلین را بقول شما فرنگی ها سورپرایز کردیم . به هر کدام شان خربزه ای دادیم . برای خودمان هم یک‌دانه خربزه مشهدی و یک گرمک و یک هندوانه و مقدار زیادی هم گوجه فرنگی باقی ماند که جای شما خالی نوش جان خواهیم کرد
اگر شما هم با ما رفیق بمانید و مدام تعریف تمجید مان بفرمایید و محض احتیاط بگویید کله مان مثل کله شاه است ممکن است فردا پس فردا شما را هم برداریم ببریم مزرعه رفیق مان تا هر قدر دل تان میخواهد خربزه و هندوانه و گوجه فرنگی و انار بردارید و دعا به جان آقای گیله مرد بفرمایید !
یکی دو‌تا عکس از درختان انارش اینجا میگذاریم . انارها هنوز نا‌رسیده بودند و گرنه دمار از روزگارشان در میآوردیم
See insights and ads
All reactions:
Mojgan Farahmand, Manijeh Taheri and 13 others

لشکر ابابیل

سر صبحی آمده بودیم حیاط خانه مان پای درخت بلوط نشسته بودیم و به یاد « آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست» شعر اخوان ثالث می خواندیم که :
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
دیدیم لشکری از پرندگان رنگ وارنگ آمده اند روی شاخه های درخت بلوط نشسته اند و جیک جیک کنان دانه های بلوط را میل میفرمایند و پوستش را پرت میکنند روی کله مبارک مان .
سرمان را بلند کردیم گفتیم : ای جنابان ابابیل! شما همه جنگل ها و جلگه ها و کوهها و دشت های پر دار ‌‌و درخت را رها کرده اید آمده اید اینجاروی درخت خانه ما بساط بخور بخور راه انداخته و نمیگذارید مادو کلام شعر اخوان بخوانیم و برویم توی عوالم ملکوتی ؟چه خیال میکنید ؟ خیال میکنید ما جناب ابرهه حبشی هستیم که با لشکر فیلان به مصاف شما آمده ایم که شما ابابیل محترم حالا میخواهید ما را سنگباران بفرمایید و کله مبارک مان را بشکنید ؟ هیچ نمی بینید که ما باید روزی چهارصد بار بیاییم حیاط مان را جارو کنیم و‌پوست بلوط جمع کنیم؟ شما مگر خودتان خواهر مادر ندارید ؟
آقا ! هنوز کلام مان توی دهان مان نچرخیده بود که دیدیم جنابان ابابیل چنان قشقرقی بپا کرده و چنان جیغ هایی میزنند و چنان هیاهویی براه انداخته اند که گوش فلک کر میشود . اول خیال کردیم لابد تظاهراتی علیه ما راه انداخته و فریاد میزنند که ای آقای گیله مرد غاصب ! آمده ای توی جنگل که زیستگاه هزاران ساله آبا اجدادی ماست خانه ساخته ای و ما ابابیل بیچاره را خانه بدوش و بی خانمان کرده ای حالا دو قورت و نیم ات هم باقی است که چرا ما آمده ایم روی درختان خودمان بلوط میخوریم ؟ شرم تان نیست؟
خواستیم بگوییم چه خبرتان است ای ابابیل؟ چرا کولی بازی در آورده اید ؟
ناگهان چشم مان افتاد به آسمان و دیدیم یک عقاب تیز پرواز آمده است بالای سرمان بال گشوده و جولان میدهد.
تازه آنجا بود فهمیدیم قشقرقی که این ابابیل محترم راه انداخته اند از ترس همان عقاب تیز پرواز است.
با خودمان گفتیم : عجب؟ آیا روی زمین و هوا و دریا و جنگل و حتی قعر دریا هیچ موجود جانداری یافت می شود که بتواند بی واهمه و هراس زندگی کند ؟
آدمیزادبیچاره که مدام گرفتار حرص و کینه و دشمنی و حسادت و رنج و بیماری و حماقت و بی خویشتنی و فقر و پیری و ترس وبیداد دینکاران است . این پرندگان و چرندگان و آبزیان و خاکزیان هم که مدام در تنگنای هراس گرفتارندو طعمه آدمیان و عقابان و گرازان و درندگان اند. پس کدام موجود زنده ای است که نفسی براحتی بتواند کشید ؟
آنگاه یاد آن سخن شاعرانه افتادم که :
یک تن آسوده در جهان دیدم
آن هم آسوده اش تخلص بود
.
See insights and ads
All reactions:
John Mahmoudi, Zari Zoufonoun and 88 others