دنبال کننده ها

۱۵ فروردین ۱۴۰۳

نوزده بدر

دیروز جای تان خالی رفتیم سیزده بدر . ایرانی ها روز یکشنبه رفته بودند دوازده بدر ما دیروز رفتیم سیزده بدر !
با چند تا از عزیزان و رفیقان مان رفتیم کنار تالاب زیبایی نشستیم و به بهار خوشامد گفتیم .
هر دم که در حضور عزیزی بر آوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است
آسمان آبی و صاف. نه وزش بادی و نه سوز سرمایی ‌ونه هیاهویی . یک هوای مطلقا بهاری و دل انگیز .
قرار است یکشنبه آینده دوباره برویم سیزده بدر . این بار اما کنار اقیانوس . این یکی نمیدانم سیزده بدر است یا نوزده بدر !
داشتیم بر میگشتیم خانه از رادیو شنیدیم پنج شش تا از این سرداران تریاکی قاچاقچی دلاور مان که برای سیزده بدر ! به سوریه رفته بودند توسط این صهیونیست های نابکار دود شده و به هوا رفته اند.
هیچی دیگه ، سیزده بدرمان کوفت مان شد!
خدا کند نوزده بدرمان هم کوفت مان بشود !
See insights and ads
All reactions:
Susan Azadi, Mina Siegel and 107 others

کسوف و اژدها

نوا جونی و آرشی جونی برای تماشای کسوف رفته اند تکزاس.
دو هفته تعطیلات بهاری داشتند. از کالیفرنیا رفتند لاس و گاس و نیومکزیکو . از آنجا هم راندند تا تکزاس .
پیش از آن به تماشای یکی از عجایب گیتی - گراند کانیونGrand Canyon - رفته بودند .
وقتی صحبت از کسوف میشود یکی از خاطره های دوران کودکی ام در ذهن و ضمیرم جان میگیرد . .
آقای جزایری پیشنماز محله مان میگفت کسوف یعنی اینکه اژدهایی می خواهد زمین را ببلعد !
ما از کسوف می ترسیدیم . از رعد و برق و سیل و توفان هم می ترسیدیم.همینکه ترق و تروق آسمان شروع میشد از ترس میرفتیم زیر بال و پر پدرمان . میگفتند مظفر الدینشاه هم از رعد و برق می ترسیده و میرفته است زیر عبای سید بحرینی پنهان میشده است !
آقای جزایری گفته بود هر وقت کسوف میشود بایدبرای تاراندنش برویم طاس و طشت و مشربه برداریم و آنقدر روی آنهابکوبیم و آنقدر هیاهو راه بیندازیم تا اژدها از هیاهوی ما بترسد و پای به گریز بگذارد .
من هم از اژدها می ترسیدم هم از طنین هولناک طشت . مادرم میگفت هر وقت کسوف بشود یک نفر در محله ما خواهد مرد . میترسیدم نکند آن یک نفر پدرم یا مادرم باشد .
وقتی خورشید گرفتگی به پایان میرسید پدرم زیر لب دعایی میخواند و دست به آسمان بلند میکرد و با آقای باریتعالی به راز و نیاز می پرداخت. بگمانم بابایم هم از آن اژدهایی که قرار بود زمین را ببلعد می ترسید .
See insights and ads
All reactions:
Masoud Momen, Nasser Darabi and 33 others

اختلاس

.... و اختلاس بر وزن اسکناس اندر لغت سرقت را گویند و اخص آن سرقت دیوانیان است از خزانه ، و در تسمیه این کلمه عقاید متفاوت است .
زمره ای کتابت آن با « صاد » کرده و ریشه آنرا « خلوص » دانسته اند و حجت ایشان اینکه مامور مختلس را ارادت و اخلاص چنان است که کیسه خویش را از خزانه دیوان فرق ننهد و جدایی در میانه نبیند . چنانکه شاعر فرماید :
خلوص نیت و اخلاص چون به پیش آمد
زجیب خویش منه فرق جیب دولت را
ببر ز کیسه دیوان و قصر و کاخ بساز
به خویش راه مده خواری و مذلت را
گروهی دیگر اختلاس را از « اختلال حواس » گرفته و به همین علت مختلسین رااز سیاست و مجازات معاف دانسته اند
ز اختلال حواس است اختلاس ای دوست
که هوشیار بدین کار تن نخواهد داد
جنون محض بود ورنه مرد روشن رای
تن از برای یکی پیرهن نخواهد داد
خواجه علی طفیلی در رساله مصباح المختلسین ، اختلاس اندک را تحریم فرموده و حجتی که آورده این است که چنین مختلسی را یارای ارضای فراتران خود نیست و گاه باشد که مغرضین بر وی حسد برند وبه زندانش اندازند:
در پی دانه مرو همچو کبوتر که ترا
عاقبت بهر یکی دانه به دام اندازند
صید کن شیر صفت ، نیم بخور ، نیم ببخش
تا به هر جا که روی بر تو سلام اندازند
و بر مختلس است که در امر اختلاس همت بلند دارد واز مسروقات خویش بخشی گران نثار فراتران کند و بقیت آن بنام خویش و پیوند به کار ابتیاع ضیاع زند و عمر در شادکامی بسر آورد .
تو دزدی میکن و در کیسه انداز
که دزدان راست در این ره سرودی
اگر دزدی نباشد در ادارات
در استخدام دولت نیست سودی
از کتاب ( التفاصیل )- فریدون توللی

ممنون ...ممنون

پستچی محله مان خانم جوانی است که تازگی ها استخدام شده است. در همان لباس سرمه ای پستچی ها همچنان زیباست . بی هیچ پیرایه ای.
میخواهم بگویم دختر جان ! تو با اینهمه زیبایی باید در هالیوود باشی نه در این روستا شهر جنگلی خاموش بی هیاهو .
مرا که سرگرم گلکاری هستم می بیند و سلام میکند . حال و احوالی می پرسد و میگوید : کجایی هستی؟
میگویم : پرشن
میگوید : پس فارسی صحبت میکنی ؟
میگویم : یس
می پرسد : تنک یو به زبان فارسی چه میشود ؟
میخواهم بگویم «سپاسگزارم » می بینم تلفظ اش دشوار است
میخواهم بگویم «متشکرم » می بینم عربی است
میخواهم بگویم «مرسی » می بینم فرانسوی است
میگویم : ممنون
چند بار ممنون ممنون میگوید و میرود
حالا هر وقت مرا می بیند برایم دست تکان میدهد و میگوید : ممنون !
اگر میدانستم هر روز برایم دست تکان خواهد داد و ممنون ممنون خواهد گفت واژه دیگری یادش میدادم
میگفتم در زبان ما به تنک یو میگویند عاشگتم !
——————-
عاشگتم = عاشقتم
May be an image of heart and text
See insights and ads
All reactions:
Farhad Ghasemzadeh, Mina Siegel and 148 others