ابراهیم گلستان و بهمن محصص
"هفته ای یک بار به او زنگ می زدم. شب آخری که تلفن کردم، گفت: خوب نیستم. مریضم. گفتم تو که همیشه مریضی.
گفت نه، این بار خیلی بدم.
فردا صبحش، ساعت ۵، میترا فراهانی به من زنگ زد و گفت محصص دیشب مرد.
او گفت : من اینجا بودم، با او حرف می زدم که مرد."
« از حرف های ابراهیم گلستان »