(مرقوم شد فی یوم چهارشنبه ۲۸ مارس سنه الفان و عشرون )
ما یک رفیقی داریم که عینهو خود ما ن به عقوبت ایام حصر گرفتار است.
امروز زنگ زدیم حال و احوالی پرسیدیم و گفتیم : در چه حالی رفیق جان ؟ دماغ حضرتعالی که چاق است انشاالله
گفتند : نشسته ایم بیست و چهارساعته به در و دیوار نگاه میکنیم
گفتیم : خب ، اینکه عقوبتی است که همه مان به آن گرفتاریم . بفرمایید غیر از تماشای در و دیوار دیگر چه میکنید؟
گفتند : والله امروز یک روز بسیار هیجان انگیزی داشتیم ! جای تان خالی بسیار خوش گذشت
گفتیم : به به ! به به ! چشم مان روشن ! میشود بفرمایید چیکار کردید ؟ شاید ما هم از شما یاد گرفتیم
گفتند : کیسه زباله مان را گذاشتیم بیرون خانه
امروز زنگ زدیم حال و احوالی پرسیدیم و گفتیم : در چه حالی رفیق جان ؟ دماغ حضرتعالی که چاق است انشاالله
گفتند : نشسته ایم بیست و چهارساعته به در و دیوار نگاه میکنیم
گفتیم : خب ، اینکه عقوبتی است که همه مان به آن گرفتاریم . بفرمایید غیر از تماشای در و دیوار دیگر چه میکنید؟
گفتند : والله امروز یک روز بسیار هیجان انگیزی داشتیم ! جای تان خالی بسیار خوش گذشت
گفتیم : به به ! به به ! چشم مان روشن ! میشود بفرمایید چیکار کردید ؟ شاید ما هم از شما یاد گرفتیم
گفتند : کیسه زباله مان را گذاشتیم بیرون خانه