هادی خرسندی و گیله مرد
شاعر و طنز پرداز یگانه زمانه درد - هادی خرسندی- که با شعر شیرین و کلام نغزش انسان را هم میخنداند و هم میگریاند ، اسم مان را گذاشته بود آقای پولشویک!
میگفتیم : پولشویک دیگر چیست هادی جان ؟
میگفت : قبلا بلشویک بوده ای حالا که سرمایه دار شده ای میشوی پولشویک !
میگفتیم : پولشویک دیگر چیست هادی جان ؟
میگفت : قبلا بلشویک بوده ای حالا که سرمایه دار شده ای میشوی پولشویک !
حالاهم بمناسبت هفتاد سالگی مان شعری چنین برای مان سروده است :
ای که هفتاد رفت و سرمستی
شادمانم که شادمان هستی
قلم از دست تو نیفتد هیچ
مگر آنگه که کارد بر دستی
شادمانم که شادمان هستی
قلم از دست تو نیفتد هیچ
مگر آنگه که کارد بر دستی
گیله مردی که ما باشیم اگرچه شاعر نیستیم و جرات و توانایی سرودن شعر نداریم اما پاسخ هادی جان را بامختصری کش رفتن از سروده های دیگران و با شعری دست و پا شکسته میدهیم که امیدواریم آقای باریتعالی ما را بابت چنین گناه کبیره ای ببخشاید و بیامرزاد !
هادیا ! روزگار تو خوش باد
جانت آزرده گزند مباد
تو که دریای عشق و معرفتی
چشم زخم زمانه ات مرساد
جانت آزرده گزند مباد
تو که دریای عشق و معرفتی
چشم زخم زمانه ات مرساد