دنبال کننده ها

۲ آذر ۱۳۹۷

انسان غار نشین


انسان غار نشین
نویسنده ای را می شناختم . نامش محمود گلابدره ای . بیست و هشت جلد کتاب نوشته بود . سه چهار تایش را هنوز در کتابخانه ام دارم . در امریکا دیدمش . چند تا از کتاب‌هایش را بمن داد . یکی شان نامش پر کاه . آن دیگری لحظه های انقلاب ، سگ کوره پز ، اباذر نجار ، اسماعیل اسماعیل .
دچار ناهنجاری های روانی بود . به هیچیک از آداب و معیار های زندگی اجتماعی گردن نمی نهاد . آشفته حالی پریشان روزگار. از قبیله آشفته حالان نگون بخت . وتحملش دشوار .
من آنروزها سردبیر روزنامه خاوران بودم . روزنامه ای که عمرش پنج سالی پایید .
میخواستم در بیمارستانی یا آسایشگاهی بستری شود . قبول نمیکرد . می پنداشتم که به قرصی و دارویی به روزگار دوزخی ما آدمیان باز می‌گردد . اما او در همان دنیای ذهنی آرمانی اش میزیست . دنیایی سراسر پریشانی و پریشان گویی. توان بیرون آمدن از آنرا نداشت .
چند گاهی در سن حوزه کالیفرنیا و چند سالی هم در لس آنجلس در میان بیخانمان ها زیست . همچنان می نوشت . قصه می نوشت . ده سالی در امریکا ماند . زن سوئدی اش رهایش کرده بود . گویا مدتی در ایران زندانی بود . میگفتند پدرش را کشته است .
یکبار پرسیدم : راست است پدرت را کشته ای ؟
بر آشفت. به خشم آمد . فریاد کشید که : تو که اصل ماجرا را نمیدانی !
من نیز دیگر کندو کاو نکردم .
سر انجام به ایران برگشت . چند سالی در غاری اطراف درکه زیست . خود نیز در گلابدره شمیران زاده شده بود . و فرجام کار اینکه در همان غار در گذشت . سن چندانی نداشت . شاید به شصت و پنج سالگی نرسیده بود
و این هم آخر و عاقبت قلمفرسایی !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر