آنوقت ها که میگفتند : " برادران جنگ کنند ؛ ابلهان باور کنند " خیال میکردم جنگ برادران را نباید باور کرد . اما بعد ها دیدم تا پای مال دنیا پیش بیاید بسیار نادرند برادرانی که به جان هم نیفتند .
شاه شجاع نمونه فراموش نشدنی است . پدر را زندانی و کور کرد و بعد ها پسرش را هم . جنگ های تمام نشدنی با برادر و برادر زاده . رابطه با زن برادر و همدستی و توطئه با او بر ضد برادر . تاخت و تازهای پیاپی در شیراز و اصفهان و کرمان و یزد . قرآن مهر کردن و سوگند به ازدواج و فرستادن برای زن پهلوان اسد بشرط آنکه یارو شوهرش را بکشد . کشته شدن این یاغی گردن کلفت کله خر در حمام یا در راه حمام . تکه پاره کردن و خوردن جسد . اگر اشتباه نکنم شاه شجاع متهم بود که با مادر خودش هم سر و سری آنچنانی دارد !
سگ کیست ریچارد سوم که پیش این شاه شاعر مسلک ؛ کودک بیگناهی بیش نیست .
شاه عباس کبیر هم پدرش را زندانی کرد . برادر ها و دو پسرش را کور و زندانی کرد . ولیعهدش را کشت . و جلاد سر پسر را برای پدر هدیه آورد . لابد در سینی طلا ! با احترام . دو دستی . زانو زد و زمین ادب بوسید و طاق شال گل بته ترمه را به آهستگی از سر بریده پس زد . و پدر چشم های بسته و بی نگاه پسر را نگاه کرد و یقین کرد کسی که وقتی پسرش بود دیگر پسرش نیست !اصلا نیست . و آن شاهزاده ای که تخت پادشاهی بزرگی دورا دور در انتظارش بود بدل به هدیه بی بهای جلاد شده و خیال خونخوار " کلب آستان علی " از رقیب خیالی آسوده شد و مالیخولیا چند روزی آرام گرفت . و با اینهمه ؛ خنجری توی قلب استخوانی شاه نشست و " خام خوار های " گرسنه و حریصش را بجستجوی شکار فرستاد . شکار را شاه نشان میداد. وقتی میگفت بگیر . از همه طرف میریختند . مثل شکار جرگه گوشت خام را با دندان پاره پاره میکردند و می بلعیدند . خشم درنده شاه توی هوا آویزان بود . مثل عنکبوتی که به تندی صاعقه فرود آید . به یک چشم بهم زدن ؛ میگرفت و می درید و مشتی استخوان ؛ وحشت مجسم ؛ و چنگ و دندان خونین بجای میگذاشت .
گویند این رسمی مغولی بود و از جمله ارمغان هایی است که از فرط محبت برای ما به ارث گذاشتند . لابد هواداران مغول ها هم میگویند این کشت و کشتار های خانوادگی هدیه ایرانی هاست . و اگر مغول های هندوستان این جور دوستدار و تحت تاثیر فرهنگ ایران و زبان پارسی و ادب آن نبودند آنچنان بجان هم نمی افتادند که افتادند .
در همان زمان شاه عباس ؛ جهانگیر پسرش خسرو را کور کرد و شاه جهان برادر کور را خفه کرد و مدعیان احتمالی دیگر را کشت .
پسران شاه جهان بر سر پادشاهی بجان هم افتادند . اورنگ زیب برادران - داراشکوه ؛ مراد و شجاع _ را شکست داد و سرشان را زیر آب کرد . پدر و سه پسر و دخترش را زندانی کرد و پدر و پسر ارشد و دختر در زندان مردند ......
از کتاب " روز ها در راه " - شاهرخ مسکوب
**
__ و ما از بازماندگان چنین جانورانی هستیم
شاه شجاع نمونه فراموش نشدنی است . پدر را زندانی و کور کرد و بعد ها پسرش را هم . جنگ های تمام نشدنی با برادر و برادر زاده . رابطه با زن برادر و همدستی و توطئه با او بر ضد برادر . تاخت و تازهای پیاپی در شیراز و اصفهان و کرمان و یزد . قرآن مهر کردن و سوگند به ازدواج و فرستادن برای زن پهلوان اسد بشرط آنکه یارو شوهرش را بکشد . کشته شدن این یاغی گردن کلفت کله خر در حمام یا در راه حمام . تکه پاره کردن و خوردن جسد . اگر اشتباه نکنم شاه شجاع متهم بود که با مادر خودش هم سر و سری آنچنانی دارد !
سگ کیست ریچارد سوم که پیش این شاه شاعر مسلک ؛ کودک بیگناهی بیش نیست .
شاه عباس کبیر هم پدرش را زندانی کرد . برادر ها و دو پسرش را کور و زندانی کرد . ولیعهدش را کشت . و جلاد سر پسر را برای پدر هدیه آورد . لابد در سینی طلا ! با احترام . دو دستی . زانو زد و زمین ادب بوسید و طاق شال گل بته ترمه را به آهستگی از سر بریده پس زد . و پدر چشم های بسته و بی نگاه پسر را نگاه کرد و یقین کرد کسی که وقتی پسرش بود دیگر پسرش نیست !اصلا نیست . و آن شاهزاده ای که تخت پادشاهی بزرگی دورا دور در انتظارش بود بدل به هدیه بی بهای جلاد شده و خیال خونخوار " کلب آستان علی " از رقیب خیالی آسوده شد و مالیخولیا چند روزی آرام گرفت . و با اینهمه ؛ خنجری توی قلب استخوانی شاه نشست و " خام خوار های " گرسنه و حریصش را بجستجوی شکار فرستاد . شکار را شاه نشان میداد. وقتی میگفت بگیر . از همه طرف میریختند . مثل شکار جرگه گوشت خام را با دندان پاره پاره میکردند و می بلعیدند . خشم درنده شاه توی هوا آویزان بود . مثل عنکبوتی که به تندی صاعقه فرود آید . به یک چشم بهم زدن ؛ میگرفت و می درید و مشتی استخوان ؛ وحشت مجسم ؛ و چنگ و دندان خونین بجای میگذاشت .
گویند این رسمی مغولی بود و از جمله ارمغان هایی است که از فرط محبت برای ما به ارث گذاشتند . لابد هواداران مغول ها هم میگویند این کشت و کشتار های خانوادگی هدیه ایرانی هاست . و اگر مغول های هندوستان این جور دوستدار و تحت تاثیر فرهنگ ایران و زبان پارسی و ادب آن نبودند آنچنان بجان هم نمی افتادند که افتادند .
در همان زمان شاه عباس ؛ جهانگیر پسرش خسرو را کور کرد و شاه جهان برادر کور را خفه کرد و مدعیان احتمالی دیگر را کشت .
پسران شاه جهان بر سر پادشاهی بجان هم افتادند . اورنگ زیب برادران - داراشکوه ؛ مراد و شجاع _ را شکست داد و سرشان را زیر آب کرد . پدر و سه پسر و دخترش را زندانی کرد و پدر و پسر ارشد و دختر در زندان مردند ......
از کتاب " روز ها در راه " - شاهرخ مسکوب
**
__ و ما از بازماندگان چنین جانورانی هستیم